کلمه جو
صفحه اصلی

فرزدق

فرهنگ اسم ها

اسم: فرزدق (پسر) (عربی) (تلفظ: farzdaq) (فارسی: فَرزدَق) (انگلیسی: farzdagh)
معنی: ریزه ی نان، پاره های خمیر، گرده ی نان که در تنور افتد، ( اَعلام ) لقب ابوفراس همام ابن غالب ابن صعصعه ی تمیمی [، قمری]، شاعر مشهور عرب که نسبت به اهل بیت پیغمبر ( ص ) ارادتی خاص داشت و در وصف ایشان شعر می سرود

(تلفظ: farzdaq) (عربی) ریزه‌ی نان ، پاره‌های خمیر ، گرده‌ی نان که در تنور افتد ؛ (در اعلام) لقب همام بن غالب بن صعصعه‌ی تمیمی ، شاعر مشهور عرب که نسبت به اهل بیت پیغمبر (ص) ارادتی خاص داشت و در وصف ایشان شعر می‌سرود .


فرهنگ فارسی

ابوفراس همام ابن غالب ? شاعر بزرگ عرب ( ف. ۱۱٠ ه ق . / ۸۲۸ م . ) . وی مداح خلفای بنی امیه بود . از شاعران بصره است و در زبان عربی اثر عظیمی داشته است بطوری که گفته اند : اگر شعر فرزدق نمیبود ثلث زبان عرب از میان میرفت و نیز اگر شعرش وجود نداشت نصف اخبار مردم نابود میگشت . وی را بزهیر بن ابی سلمی تشبیه میکنند و هر دو آنان از شاعران طراز اولند : زهیر در جاهلیت و فرزدق در دوره اسم . فرزدق را باجریر و اخطل حوادثی است و هجو فرزدق درشان آن دو مشهورتر آنست که بذکر در آید . وی در میان قوم خویش شریف و گرامی بود و هر که را که بقبر پدرش پناه میبرد حمایت میکرد. پدر و جدش نیز از بخشندگان و شریفان عرب بشمار میرفتند . در شرح نهج البغه آمده است که فرزدق عادت داشت پیوسته در حال نشسته مقابل خلفا و امرا شعر بخواند تا اینکه سلیمان بن عبدالملک اراده نمود که وی ایستاده بشعر خواندن بپردازد ولی گروهی از بنی تمیم بشوریدند و سلیمان اجازه داد که فرزدق نشسته شعر بخواند . کنیه فرزدق در جوانی ابی مکیه بود و مکیه نام دختر وی میباشد ولی بجهت درشتی چهره و ترش روییش به فرزدق ملقب شد. در بادیه بصره بدرود حیات گفت و سنش نزدیک به صد سال بود .
گرده نان که در تنور افتد . یا ریزه نان .

لغت نامه دهخدا

فرزدق . [ ف َ رَ دَ ] (اِخ ) لقب همام بن غالب بن صعصعة، شاعر مشهور. اصل این لغت و فارسی آن بَرازدَه است و گفته اند این کلمه عربی و برساخته از فرز و دق است ، زیرا آن آردی است که قطعه ای از آن مفروز شده است . به هرحال همام بن غالب بن صعصعةبن ناحیةبن عقال بن محمدبن سفیان بن مجاشعبن دارم تمیمی ، مکنی به ابوفراس و مشهور به فرزدق ، مادر او لیلی بنت حابس است و پدر او را مناقبی مشهور و اوصافی پسندیده و مذکور است . از جمله داستان هم چشمی او با لحیم بن وثیل ریاحی است که در سال مجاعه بر سر کشتن ناقه اتفاق افتاد. او صد شتر کشت و لحیم نتوانست با او برابری کند. و بنوریاح بر لحیم خرده گرفتند که با این کار عاری بر ایشان بسته است . فرزدق گور پدر خود را بسیار بزرگ میداشت چندانکه هر کس بدان پناه میبرد وی به یاری او برمیخاست . فرزدق را در زبان عرب تأثیری بسزاست . معروف است که اگر شعر فرزدق نبود، ثلث لغت عرب از دست میرفت و نیمی از روایات و اخبار نابود می شد. او را به زهیربن ابی سلمی تشبیه کنند و این دو از شعرای طبقه ٔ اول زبان عرب اند، زهیر در جاهلیت و فرزدق در دوره ٔ اسلام . او را با جریر و اخطل داستانهاست و شرح مباحثات و مهاجات آنها مشهورتر از آن است که گفته شود. او را در میان قومش شرفی بود و خاطرش را عزیز میداشتند. جد و پدرش از نیکان اشراف بودند.در شرح نهج البلاغه آمده است که فرزدق در نزد خلفا و امرا جز به حالت نشسته شعر نمیخواند. بعضی اشعارش در«دیوان » او و نیز در کتب ادب به عنوان «مناقضات فرزدق با جریر» گرد آمده است . وفات او در سال 110 هَ .ق ./ 728 م . در بصره اتفاق افتاد و تاریخ تولدش معلوم نیست . (از اعلام زرکلی ج 3 صص 1127-1128) :
بلبل هم طبع فرزدق شده ست
سوسن چون دیبه ازرق شده ست .

منوچهری .


گرچه خصمت فرزدق است به هجو
تو به پاداش او جریر مباش .

سنایی .


بی او سخن نرانم کی پرورد سخن
حسان پس از رسول و فرزدق پس از هشام ؟

خاقانی .


رجوع به البیان و التبیین جاحظ و وفیات الاعیان شود.

فرزدق . [ ف َ رَ دَ ] (ع اِ) گرده ٔ نان که در تنور افتد. (منتهی الارب ). رغیفی که در تنور افتد. (اقرب الموارد). || ریزه ٔ نان . ج ، فرازق ، فرازد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پاره های خمیر و واحدش فرزدقة است . (اقرب الموارد).


فرزدق. [ ف َ رَ دَ ] ( ع اِ ) گرده نان که در تنور افتد. ( منتهی الارب ). رغیفی که در تنور افتد. ( اقرب الموارد ). || ریزه نان. ج ، فرازق ، فرازد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پاره های خمیر و واحدش فرزدقة است. ( اقرب الموارد ).

فرزدق. [ ف َ رَ دَ ] ( اِخ ) لقب همام بن غالب بن صعصعة، شاعر مشهور. اصل این لغت و فارسی آن بَرازدَه است و گفته اند این کلمه عربی و برساخته از فرز و دق است ، زیرا آن آردی است که قطعه ای از آن مفروز شده است. به هرحال همام بن غالب بن صعصعةبن ناحیةبن عقال بن محمدبن سفیان بن مجاشعبن دارم تمیمی ، مکنی به ابوفراس و مشهور به فرزدق ، مادر او لیلی بنت حابس است و پدر او را مناقبی مشهور و اوصافی پسندیده و مذکور است. از جمله داستان هم چشمی او با لحیم بن وثیل ریاحی است که در سال مجاعه بر سر کشتن ناقه اتفاق افتاد. او صد شتر کشت و لحیم نتوانست با او برابری کند. و بنوریاح بر لحیم خرده گرفتند که با این کار عاری بر ایشان بسته است. فرزدق گور پدر خود را بسیار بزرگ میداشت چندانکه هر کس بدان پناه میبرد وی به یاری او برمیخاست. فرزدق را در زبان عرب تأثیری بسزاست. معروف است که اگر شعر فرزدق نبود، ثلث لغت عرب از دست میرفت و نیمی از روایات و اخبار نابود می شد. او را به زهیربن ابی سلمی تشبیه کنند و این دو از شعرای طبقه اول زبان عرب اند، زهیر در جاهلیت و فرزدق در دوره اسلام. او را با جریر و اخطل داستانهاست و شرح مباحثات و مهاجات آنها مشهورتر از آن است که گفته شود. او را در میان قومش شرفی بود و خاطرش را عزیز میداشتند. جد و پدرش از نیکان اشراف بودند.در شرح نهج البلاغه آمده است که فرزدق در نزد خلفا و امرا جز به حالت نشسته شعر نمیخواند. بعضی اشعارش در«دیوان » او و نیز در کتب ادب به عنوان «مناقضات فرزدق با جریر» گرد آمده است. وفات او در سال 110 هَ.ق./ 728 م. در بصره اتفاق افتاد و تاریخ تولدش معلوم نیست. ( از اعلام زرکلی ج 3 صص 1127-1128 ) :
بلبل هم طبع فرزدق شده ست
سوسن چون دیبه ازرق شده ست.
منوچهری.
گرچه خصمت فرزدق است به هجو
تو به پاداش او جریر مباش.
سنایی.
بی او سخن نرانم کی پرورد سخن
حسان پس از رسول و فرزدق پس از هشام ؟
خاقانی.
رجوع به البیان و التبیین جاحظ و وفیات الاعیان شود.

دانشنامه عمومی

فَرَزْدَق(زادهٔ ۳۸ ه./۶۵۸م بصره - درگذشتهٔ ۱۱۰ ه./۷۲۸م بصره) از شاعران برجسته و سرشناس عرب زبان دورهٔ آغاز اسلام و سدهٔ یکم هجری است.
خدایار، غلام حسین، فرزدق، در: دائرةالمعارف تشیع، جلد دوازدهم، تهران: نشر شهید سعید محبی، ۱۳۸۶. شابک: ۹۶۴۶۹۱۹۳۴۰. ص۲۶۶.
نام کامل او هَمّام بن غالب بن صّعصّعةّ الدّارِمی التَّمیمی ملقب یه ابوفِراس است و لقب اصلی او یعنی فرزدق عربی شدهٔ واژهٔ فارسی پَرازدَه به معنای قرص ضخیم نان و خمیر است. این لقب را به خاطر درشتی چهره و ترش رویی به او داده بودند.
فرزدق شاعر رسمی ولید خلیفه اموی بود و شماری از چامه های ستایشی را به او پیشکش کرده است.
فرزدق از اشراف بود و اجازه داشت در پیشگاه خلیفه بنشیند.شعر فرزدق به آکندگی عبارات از معانی و گوناگونی ترکیب ها معروف است و دستورنویسان، سروده های بسیاری از او را در نوشته های خود به عنوان گواه برای واژه ها و کاربردها آورده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نام فرزدق، همام بن غالب بن صعصعه بن عقال است که یکی از شعرای طبقه اول دوره اموی محسوب می شود. او شاعری بدیهه سرا و سخت کوش بود. هفتاد و سه سال شعر گفت و لغت عرب را حفظ کرد؛ ازاین رو مورد توجه جامعه عرب قرار گرفت. شیعیان نیز به جهت سروده هایش در مدح اهل بیت ارادت خاصی به او دارند.
نام او همام بن غالب بن صعصعه بن عقال و کنیه اش ابوفراس بود. وی از بزرگان قوم تمیم به حساب می آمد. پدرش غالب نیز فردی بخشنده و شریف و از بزرگان قوم خویش بود و مادرش لیلی بنت حابس خواهر اقرع بن حابس تمیمی صحابی بود. در منابع تاریخی سخن دقیقی از سال تولد او به میان نیامده است و با اختلافی که در ثبت تاریخ وفات او وجود دارد، می توان ولادت او را بین سال های ۱۹ تا ۲۳ تخمین زد. وی پنج فرزند به نام های لبطه، سبطه، خبطه، رکضه و زمعه داشت که زمعه نیز شاعر بود.
دلیل حفظ کردن قرآن
روایت شده است که فرزدق با پدرش بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وارد شد، حضرت (علیه السلام) پرسید: «او کیست؟» غالب پاسخ داد: «پسرم است که شاعر است». حضرت فرمود: «به او قرآن بیاموز که بهتر از شعر است». آمده است که وی پس از این جریان پاهای خویش را در بند کرد تا قرآن را حفظ کرد. (البته در دو منبع پیشین توصیه امیرمؤمنان (علیه السلام) به حفظ قرآن نقل نشده است).
شعر و شاعری
شعر و شاعری در فرهنگ جوامع پیشین به ویژه جامعه عرب، تنها جنبه ذوقی و هنری نداشته است؛ بلکه به عنوان یکی از مؤثرترین مکانیسم های فرهنگی، نقش فزاینده ای در تثبیت یا تزلزل موقعیت و جایگاه اجتماعی و سیاسی یک فرد یا قوم و طایفه داشته است. بر این اساس یک شاعر به عنوان یک مبلغ مؤثر با مدح طایفه ای موقعیت او را در جامعه ارتقا می داد و با هجو و مذمت ممکن بود، شخص یا طایفه ای را به خاک مذلت بنشاند.
← شاعر نام دار دوره اموی
...


کلمات دیگر: