معنی: بنده خواهنده، نام پدر بزرگ حضرت محمد پیامبر اسلام ( ص )، بنده ی مطَلِب، ( اعلام ) عبدالمطلِّب بن هاشم، ابوحارث [حدود، قبل از هجرت] نیای پیامبر اسلام ( ص ) و رئیس قریش در جاهلیت، متولد مدینه، پرورده در مکّه، صاحب مناصب سِقایَه و رفادَه، وی نزدیک به سال رئیس و فرمانروای مکّه بود و آن شهر را از غارت حبشیان محفوظ داشت، گفته اند نام او شَیبَه و لقب او عبدالمطلّب بوده است و او نخستین کسی از عرب بود که خضاب سیاه را معمول کرد، سن او را هنگام وفات سال و بیشتر نیز گفته اند
عبدالمطلب
فرهنگ اسم ها
معنی: بنده خواهنده، نام پدر بزرگ حضرت محمد پیامبر اسلام ( ص )، بنده ی مطَلِب، ( اعلام ) عبدالمطلِّب بن هاشم، ابوحارث [حدود، قبل از هجرت] نیای پیامبر اسلام ( ص ) و رئیس قریش در جاهلیت، متولد مدینه، پرورده در مکّه، صاحب مناصب سِقایَه و رفادَه، وی نزدیک به سال رئیس و فرمانروای مکّه بود و آن شهر را از غارت حبشیان محفوظ داشت، گفته اند نام او شَیبَه و لقب او عبدالمطلّب بوده است و او نخستین کسی از عرب بود که خضاب سیاه را معمول کرد، سن او را هنگام وفات سال و بیشتر نیز گفته اند
فرهنگ فارسی
ابن هاشم بن عبد مناف مکنی بابو الحارث بزرگ قریش در زمان جاهلیت و از بزرگان عرب بود وی مردی عظیم الشان و رفیع منزلت و متصف باوصاف حمیده و مشتهر بافعال پسندیده بود فصیح اللسان حاضر القلب بود وی جد پدری حضرت رسول و علی بن ابیطالب است قوم قریش ریاست و تقدم او را قبول و بوجودش افتخار و مباهات مینمودند در روضه الصفاست که چون عبدالمطلب متولد شد مویهای سفید بر سر داشت بدین جهت او راشیبه خواندند و بعد از آنکه بسن رشد رسید و بکثرت محامد موصوف گشت شیبه الحمدش خواندند بعضی از اعاظم گویند که پس از درگذشت هاشم پدر عبدالمطلب مطلب بن عبد مناف برادر هاشم از پریشان حالی برادر زاده خود آگاه شد بمدینه رفت و شیبه الحمد را با خود بمکه برد و در اثنائ راه هر کس از مطلب میپرسید که شیبه الحمد را با تو چه نسبت است میگفت عبدی و بدانجهت اسم عبدالمطلب بر شیبه الحمد باقی بماند و وجوه دیگری نیز گفته اند
لغت نامه دهخدا
عبدالمطلب . [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن ابی نمی شریف حسنی . از امراء مکه و مردی شجاع ، عاقل و جوانمرد بود در زمان پدر خود بکارهای مکه پرداخت و بعد از مرگ پدر نیز مدت کمی امارت آنجا را داشت و به سال 1010 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب . [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن الحارث بن عبدالمطلب بن هاشم . صحابی و ساکن مدینه بود. در خلافت عمر به شام رفت و به سال 620 هَ . ق . به دمشق درگذشت . از او در صحیحین دو حدیث نقل شده است . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب . [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) ابن فضل الهاشمی الحلبی .فقیه حنفی است . او راست : شرح الجامع الکبیر در فقه .وی به سال 616 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب . [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) ابن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابوالحارث . بزرگ قریش در زمان جاهلیت و از بزرگان عرب بود. وی مردی عظیم الشأن و رفیعمنزلت و متصف به اوصاف حمیده و مشتهربه افعال پسندیده بود. فصیح اللسان ، حاضرالقلب بود.وی جد پدری حضرت رسول و علی بن ابی طالب است . قوم قریش ریاست و تقدم او را قبول و به وجودش افتخار و مباهات مینمودند. در روضة الصفاست که چون عبدالمطلب متولد شد مویهای سفید بر سر داشت بدین جهت او را شیبه خواندند و بعد از آنکه به سن رشد رسید و به کثرت محامدموصوف گشت شیبة الحمدش خواندند. بعضی از اعاظم گویند که پس از درگذشت هاشم پدر عبدالمطلب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم از پریشان حالی برادرزاده ٔ خود آگاه شد به مدینه رفت و شیبة الحمد را با خود به مکه برد و در اثناء راه هر کس از مطلب میپرسید که شیبة الحمد رابا تو چه نسبت است میگفت «عبدی » و بدانجهت اسم عبدالمطلب بر شیبة الحمد بماند و وجوه دیگری نیز گفته اند. پس از فوت مطلب بن مناف ریاست قریش به عبدالمطلب رسید و کلیددار خانه ٔ کعبه شد و منصب پرده داری را نیز بعهده گرفت و اهالی مسجد الحرام وی را بزرگ و مکرم میداشتند و در حوادث بدو متوسل میشدند. از جمله آثار عبدالمطلب حفر چاه زمزم است . عبدالمطلب نذر کرد که هرگاه خدای متعال بدو ده پسر کرامت کند یکی از آن جمله را به سنت جدش ابراهیم قربان کند. خدای حاجتش برآورد او را بیش از ده پسر عنایت کرد به نامهای حارث ، ابوطالب ، زبیر، حمزه ، ابولهب ، غیداق ، مقوم ، ضرار، عباس ، قشم ، عبدالکعبه ، حجل ، عبداﷲ. عبدالمطلب بر آن شد که نذرش ادا کند قرعه به نام عبداﷲ پدر حضرت رسول افتاد و چون خواست او را قربان کند خویشان مادری او ممانعت کردند. عبدالمطلب واقعه را به سجام کاهنه بگفت سجام گفت دیت در میان شما چند است گفت ده شتر. بدستور او میان عبداﷲ و ده شتر قرعه زدند و همین طور ده ده قرعه زدند تا به صد شتر رسید و عبداﷲ از ذبح نجات یافت . عبدالمطلب را شش دختر نیز بود. به نامهای صفیه ، عاتکه ، بیضاء، بره ، میمه ، اروی . در تعداد و نام فرزندان عبدالمطلب اختلاف است . (از حبیب السیر ج 1 صص 286- 288) (از الاعلام زرکلی ) (از صبح الاعشی ج 1 ص 358).
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن ربیعةبن الحارث بن عبدالمطلب بن هاشم. صحابی و ساکن مدینه بود. در خلافت عمر به شام رفت و به سال 620 هَ. ق. به دمشق درگذشت. از او در صحیحین دو حدیث نقل شده است. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن غالب بن مساعد الحسنی. از امراء مکه و مولد و وفات او بدانجا است. به سال 1243 هَ. ق. امارت مکه یافت و پس از 5 ماه معزول شد و به شرق و آستانه رفت و تا سال 1267 هَ. ق. بدانجا بود. سپس به امارت مکه رسید و تا سال 1272 هَ. ق. در آن شغل باقی ماند و چون در مکه بر سر منع برده فروشی فتنه پدید آمد حکومت ترک او را معزول کرد. مجدداً وی به آستانه رفت و تا سال 1297 هَ. ق. بدانجا بماند سپس دیگر بار حکومت ترک وی را به امارت مکه فرستاد و تا سال 1299 هَ. ق. امارت کرد. تولد او به سال 1209 هَ. ق. بود و درحدود سال 1300 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن فضل الهاشمی الحلبی.فقیه حنفی است. او راست : شرح الجامع الکبیر در فقه.وی به سال 616 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابوالحارث. بزرگ قریش در زمان جاهلیت و از بزرگان عرب بود. وی مردی عظیم الشأن و رفیعمنزلت و متصف به اوصاف حمیده و مشتهربه افعال پسندیده بود. فصیح اللسان ، حاضرالقلب بود.وی جد پدری حضرت رسول و علی بن ابی طالب است. قوم قریش ریاست و تقدم او را قبول و به وجودش افتخار و مباهات مینمودند. در روضة الصفاست که چون عبدالمطلب متولد شد مویهای سفید بر سر داشت بدین جهت او را شیبه خواندند و بعد از آنکه به سن رشد رسید و به کثرت محامدموصوف گشت شیبة الحمدش خواندند. بعضی از اعاظم گویند که پس از درگذشت هاشم پدر عبدالمطلب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم از پریشان حالی برادرزاده خود آگاه شد به مدینه رفت و شیبة الحمد را با خود به مکه برد و در اثناء راه هر کس از مطلب میپرسید که شیبة الحمد رابا تو چه نسبت است میگفت «عبدی » و بدانجهت اسم عبدالمطلب بر شیبة الحمد بماند و وجوه دیگری نیز گفته اند. پس از فوت مطلب بن مناف ریاست قریش به عبدالمطلب رسید و کلیددار خانه کعبه شد و منصب پرده داری را نیز بعهده گرفت و اهالی مسجد الحرام وی را بزرگ و مکرم میداشتند و در حوادث بدو متوسل میشدند. از جمله آثار عبدالمطلب حفر چاه زمزم است. عبدالمطلب نذر کرد که هرگاه خدای متعال بدو ده پسر کرامت کند یکی از آن جمله را به سنت جدش ابراهیم قربان کند. خدای حاجتش برآورد او را بیش از ده پسر عنایت کرد به نامهای حارث ، ابوطالب ، زبیر، حمزه ، ابولهب ، غیداق ، مقوم ، ضرار، عباس ، قشم ، عبدالکعبه ، حجل ، عبداﷲ. عبدالمطلب بر آن شد که نذرش ادا کند قرعه به نام عبداﷲ پدر حضرت رسول افتاد و چون خواست او را قربان کند خویشان مادری او ممانعت کردند. عبدالمطلب واقعه را به سجام کاهنه بگفت سجام گفت دیت در میان شما چند است گفت ده شتر. بدستور او میان عبداﷲ و ده شتر قرعه زدند و همین طور ده ده قرعه زدند تا به صد شتر رسید و عبداﷲ از ذبح نجات یافت. عبدالمطلب را شش دختر نیز بود. به نامهای صفیه ، عاتکه ، بیضاء، بره ، میمه ، اروی. در تعداد و نام فرزندان عبدالمطلب اختلاف است. ( از حبیب السیر ج 1 صص 286- 288 ) ( از الاعلام زرکلی ) ( از صبح الاعشی ج 1 ص 358 ).
عبدالمطلب . [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) ابن غالب بن مساعد الحسنی . از امراء مکه و مولد و وفات او بدانجا است . به سال 1243 هَ . ق . امارت مکه یافت و پس از 5 ماه معزول شد و به شرق و آستانه رفت و تا سال 1267 هَ . ق . بدانجا بود. سپس به امارت مکه رسید و تا سال 1272 هَ . ق . در آن شغل باقی ماند و چون در مکه بر سر منع برده فروشی فتنه پدید آمد حکومت ترک او را معزول کرد. مجدداً وی به آستانه رفت و تا سال 1297 هَ . ق . بدانجا بماند سپس دیگر بار حکومت ترک وی را به امارت مکه فرستاد و تا سال 1299 هَ . ق . امارت کرد. تولد او به سال 1209 هَ . ق . بود و درحدود سال 1300 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
دانشنامه عمومی
پدربزرگ محمد پیامبر اسلام
سرکرده قبیله بنی هاشم
حفار چاه زمزم
او پدربزرگ محمد (پیامبر اسلام) و سرپرست او پس از مرگ پدر و مادرش بود. او هنگامی که محمد، ۸ سال داشت، درگذشت. روایات، گرفتن فرمان از سوی خداوند برای حفر چاه زمزم را به او نسبت می دهند. او از چاه مراقبت و نگهداری می کرد و آب آن را در اختیار زائرین کعبه در مکه می گذاشت.
نسب او به حضرت ابراهیم (ع) می رسد. مادرش سلمی دختر عمرو از طایفه بنی نجار خزرج است. بعد از هجرت حضرت رسول (ص) به مدینه، این خانواده از یاران او شدند.
نام عبدالمطّلب، «شیبه» و کنیه اش «أبوالحارث» بوده و گفته اند که او را به القاب و نامهای دیگری نیز می خوانده اند: عامر، سید البطحاء، ساقی الحجیج، ساقی الغیث، غیث الوری فی العام الجدب، أبو السادة العشره، عبدالمطّلب، حافر زمزم، ابراهیم ثانی و فیّاض از این جمله اند.دربارهٔ سبب شهرت او به «عبدالمطلب» گفته اند: چند سال پس از وفات هاشم، مطلب (عموی عبدالمطّلب)، او را از یثرب به مکه آورد. وقتی مردم مکه و قریش عبدالمطلب را دیدند که همراه مطلب وارد شهر می شود، به گمان این که او بنده خریداری شده مطلب از یثرب است، وی را «عبدالمطلب» خواندند و این نام بعدها همچنان باقی ماند.
دانشنامه آزاد فارسی
از بزرگان قریش در دوران جاهلیت، جد پیامبر اسلام (ص). مادرش سَلْمی و پدرش هاشم بود. هاشم به قصد سفر تجاری به شام، در مدینه اقامت گزید و با سَلْمی دختر عمرو خزرجی ازدواج کرد. همسرش را هنگام زایمان در مدینه به خانوادۀ او سپرد و خود به شام رفت و در سفر شام وفات یافت. فرزند او که به دنیا آمد دارای موهای سفید بود، به همین دلیل نام او را شَیْبَه یعنی سفیدموی گذاشتند. بعداً با توجه به صفات نیکویی که داشت او را شیبة الحمد خواندند. او مدت ۷ سال در بین بستگان مادری در مدینه بود، سپس مُطلّب عموی او به مدینه رفت و او را به مکه آورد، مردم بدون اطلاع از واقعیت می گفتند: مطلّب بنده ای خریده است! اما مُطلّب می گفت: وای بر شما این پسر برادرم هاشم است! از آن به بعد به عبدالمطلب معروف شد، و اسم اصلی او یعنی شیبه یا شیبة الحمد به فراموشی سپرده شد. پس از فوت مُطلّب، عبدالمطلب به سروری قریش نایل آمد. طبق عقیدۀ شیعه و جمعی از عامّه عبدالمطلب مانند نیاکان پیامبر (ص) بر آیین حنیف ابراهیم (ع) بود و هرگز بت نپرستید. وی پنج قانون وضع کرد که خداوند آن ها را در اسلام به مورد اجرا درآورد: اول زنان پدران را بر فرزندان حرام کرد، دوم گنجی یافت و خمس آن را جدا کرد و تصدق نمود، سوم زمزم را حفر کرد و آن را سِقایت حاجیان نامید، چهارم دیۀ قتل را ۱۰۰ شتر قرار داد، پنجم شُوط های طواف را به هفت دور محدود گردانید. و نیز از گوشت هایی که به عنوان بت ذبح می شد نمی خورد. او زنده به گور کردن دختران و می گساری و زِنا را نهی کرد و همواره می گفت: من بر دین پدرم ابراهیم هستم. در زمان عبدالمطلب مکه مورد حملۀ نظامی حبشه واقع شد. سپاهیان اَبْرَهه برای خراب کردن خانۀ خدا به آن جا حمله کردند. در این شرایط عبدالمطلب با رشادت و صبوری به قریش گفت که مکه را ترک کنند و به قلۀ کوه ها پناه برند، و خود نیز در مکه ماند و به دعا و نیایش با خداوند پرداخت تا سرانجام به قدرت خداوند سپاه اصحاب فیل به وسیلۀ مرغان کوچکی که سنگ ریزه هایی از گِل های سفت شده با خود داشتند، درهم شکستند و از بین رفتند. آن گاه قریش به مکه بازگشتند و به بزرگی عبدالمطلب پی بردند. عبدالمطلب علاقۀ خاصّی به پیامبر (ص) داشت و مواظبت کامل از آن حضرت را به عهده داشت. او پس از حدود ۱۰۰ سال عمر در هشتمین سال ولادت پیامبر (ص)، دهم ماه ربیع الاول وفات یافت و در حَجُون به خاک سپرده شد.
دانشنامه اسلامی
با تسلط "قصی" جد چهارم پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) بر کعبه و به دست گرفتن مناصب آن و استیلا بر دو رقیب دیرینه ی خود ( قبیله ی خزاعه و جرهم) که با سنت کردن بدعت ها و خرافات، چهره ی مقدس کعبه و شهر مکه را آلوده کرده بودند، فصل نوینی در تاریخ مکه رقم خورد.
← قصی و تقسیم مناصب
مطلب که پس از مرگ برادرش هاشم صاحب مناصب او شده بود و ریاست قبیله ی خود را داشت، پس از چندی در سرزمین یمن در جایی به نام «ردمان» از دنیا رفت و منصب هایی که از پدرانشان بدان ها رسیده بود، پس از مطلب به همان برادرزاده اش یعنی عبدالمطلب رسید و
اقدامات عبدالمطلب
آن جناب در اثر بزرگواری و حسن تدبیری که در اداره ی کارها داشت، بزودی در میان مردم قریش، نفوذ کرد و محبوبیت زیادی به دست آورد و حوادثی مانند «حفرچاه زمزم» و داستان «اصحاب فیل» پیش آمد که سبب شد روز به روز عظمت بیشتر و مقام والاتری پیدا کند.
← اصحاب فیل
...
عبدالمطلب از قبیله قریش و فرزند هاشم است که بنی هاشم به او منسوب اند. نسب او به حضرت ابراهیم(ع) می رسد. مادرش سلمی دختر عمرو از طایفه بنی نجار خزرج است. بعد از هجرت حضرت رسول(ص) به مدینه، این خانواده از یاران او شدند.
«عبدالمطلب» فرزند هاشم، نخستین جد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نام او شیبه، کنیه اش ابوالحارث (حارث بزرگ ترین پسر او بود) و مادرش سلمی بنت عمر از قبیله خزرج بود. عبدالمطلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت.
او بخشی از کودکی خود را در قبیله مادرش در شهر مدینه سپری کرد و پس از آن توسط مطلب، عموی خود بر اساس سفارش هاشم به مکه بازگردانده شد. هاشم در هنگام مرگش به مطلب گفته بود «پسرت، شیبه، را دریاب» و چون مطلب او را سرپرستی می کرد و مردم او را غلام مطلب می دانستند، عبدالمطلب نامیده شد.
زمامدار و سرشناس قریش بود و در سراسر زندگی اجتماعی خود، نقاط روشن و حساسی دارد و چون حوادث دوران زمامداری او با تاریخ اسلام ارتباط تنگاتنگی دارد؛ از این نظر برخی از حوادث زندگی او را بررسی می کنیم.
شکی نیست که انسان هر اندازه روح قوی و نیرومندی داشته باشد؛ سرانجام تا حدودی رنگ محیط را به خود می گیرد و عادات و رسوم محیط، در طرز تفکر او اثر می گذارد. ولی گاهی مردانی پیدا می شوند که با کمال شهامت در برابر عوامل محیط، ایستادگی کرده، خود را از هر گونه آلودگی مصون می دارند.
قهرمان گفتار ما یکی از نمونه های کامل این گروه است و در صفحه های زندگی او نقاط روشنی هست. اگر کسی متجاوز از هشتاد سال در میان جمعی زندگی کند که بت پرستی، می گساری، رباخواری، آدم کشی و بدکاری از رسوم پیش پا افتاده آنان باشد ولی در سراسر عمر خود لب به شراب نزند و مردم را از آدم کشی و می گساری و بدکاری بازدارد و از ازدواج با محارم و طواف با بدن برهنه جدا جلوگیری کند و در راه عمل به نذر و پیمان، تا آخرین نفس پافشاری کند؛ قطعاً این مرد از افراد نمونه ای خواهد بود که نظیر وی در اجتماع ها کمتر یافت می شود.
آری، شخصیتی که در وجودش نور نبی اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم (بزرگترین رهبر جهانیان) به ودیعت گذاشته شده است، باید شخصی پاک و پیراسته از هر گونه آلودگی باشد.
از حکایات، کلمات کوتاه و حکمت آمیز وی چنین استفاده می شود که وی در آن محیط تاریک در شماره مردان موحد و معتقد به معاد بوده است و پیوسته می گفت: «مرد ستمگر در همین سرای زندگی بسزایش می رسد و اگر اتفاقاً عمرش سپری شود و سزای عملش را نبیند، در روز بازپسین بسزای کردارش خواهد رسید».