کلمه جو
صفحه اصلی

ازارقه

فرهنگ فارسی

یکی از فرق خوارج ( ه . م . ) و افراد آن پیرو نافع بن ارزق اند که بزرگترین فقیهان آنان بود و همه مسلمانان را غیر از فرقه خود کافر می دانست و می گفت نباید در نماز آنان حاضر شد و ذبایح ایشان را خورد و با آنان وصلت کرد چه آنان مثل کافران و بت پرستانند بلکه باید با ایشان جنگید و آنان را کشت حتی قتل اطفال و زنانشان جایز است . وی معتقد به تقیه نبود غدر به مخالفان خود را جایز می دانست و قعده ( قاعدین از قتال ) را کافر میشمرد.

لغت نامه دهخدا

ازارقه. [ اَ رِ ق َ ] ( اِخ ) ج ِ ازرقی. منسوب بازرق. و ایشان قومی از خوارج حروری ازاصحاب ابی راشد نافعبن ازرق بودند. ( مفاتیح العلوم ).گروهی از خوارج و از یاران نافعبن الازرق میباشند امیر مؤمنان را در مسئله تحکیم کافر شناخته اند. لعنةاﷲ علیهم اجمعین و ابن ملجم را در کشتن امام ذیحق دانسته اند و صحابه را تکفیر کرده اند. عثمان ، طلحه ، زبیر و عایشه و ابن عباس و سایر مؤمنان را با ایشان مخلد در آتش میدانند. و کسانی را که در خانه خود نشسته و رو به جهاد ننهادند در ردیف کفار قرار می دهند. هر چند هم که در دین با آنها موافق باشند. تقیه را درقول و عمل حرام می شمارند. کشتن فرزندان و زنان مخالفان خود را جایز می شمارند. زانی محصن را از رجم معاف کرده اند. برای قذف نساء حد را قائل نیستند. و اطفال مشرکان را با پدرانشان مستحق آتش می شناسند و پیروی پیمبر را ولو کافر باشد جایز دانسته اند و یا بعد از اظهار پیمبری آگاه شوند که او کافر بوده. و مرتکب گناه کبیره را نیز کافر شناسند. کذا فی شرح المواقف. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). پس از این وقعتها و کارزارها [ رفت ] مهلب بن ابی صفره را با خوارج و ازارقه و ایشان را بنافع الازرق باز خوانند. ( مجمل التواریخ و القصص ). و رجوع به تعریفات جرجانی و فهرست های البیان و التبیین و عقد الفرید و عیون الاخبار و بیان الادیان و ضحی الاسلام ( ج 3 ) ص 331 شود. خوندمیر در حبیب السیر آرد: ذکر خروج طایفه ای از خوارج. در روضة الصفا مذکوراست که در زمان تسلط یزید جمعی کثیر از مرده بصره که از غایت شقاوت محبت شاه ولایت نداشتند و نسبت به بنی امیه نیز رایت عداوت برمی افراشتند خروج کرده بطرف اهواز رفتند و چون این طایفه نافعبن الازرق را بر خودامیرساخته بودند بازارقه موسوم شدند و عبداﷲبن زیادو عبیداﷲبن مسلم را از عقب ازارقه فرستاد منهزم بازآمدند و بعد از فوت یزید علم دولت نافع مرتفع گشته دو نوبت بر لشکری که از بصره بجنگ او مبادرت نمودند غالب شد آنگاه بصریان از عبداﷲ زبیر امیری طلبیدند تابمعاونت وی شر خوارج را مندفع گردانند و عبداﷲ ملتمس ایشان را اجابت کرده حارث بن عبداﷲبن ابی ربیعه مخزومی را بامارت آن ولایت فرستاد و چون حارث ببصره رسید بعد از تقدیم مشورت مهلب بن ابی صفره ازدی را بحرب ازارقه نامزد فرمود و مهلب مکرر با آن طایفه مقاتله کرده نافعبن الازرق را با اکثر کلانتران ایشان بقتل آوردو زمان حکومت عبدالملک بن مروان اکثر اوقات سر در پی آن طبقه داشتند. ( حبیب السیر جزو 2 از ج 2 ص 50 ).

دانشنامه عمومی

اَزارَقه یکی از فرقه های اسلامی و از فرقه های خوارج است که پیروان آن دیگر مسلمانان را از خود نمی دانستند. پایه گذار این فرقه نافع بن ازرق بود و برای همین پیروانش را ازارقه نامیدند. آنان غیر خود را چه مسلمان و چه غیرمسلمان کافر می شمردند و می گفتند که باید با آنان جنگید و آنها را کشت و حتی کشتن زنان و فرزندانشان را نیز جایز می شمردند. ازارقه مخالف تقیه بودند و مکر و غدر به مخالفان خود را جایز می دانستند.
خوارج
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران (جلد یکم)، انتشارات فردوسی، چاپ هفدهم

دانشنامه آزاد فارسی

اَزارِقه
پیروان نافِعِ بن اَزْرَق، ملقب به ابوراشد، که در اواخر سلطنت یزید بن معاویه (۶۰ـ۶۴ق) خروج کرد،از افراطی ترین فِرَق خوارج. نافعمخالفانش را مشرک خواند و کشتن زنان و فرزندان آنان را جایز شمرد. پس از نافع پیروانش به ترتیب با عُبِیدالله بن ماحوز ( ـ۶۶ق)، زُبِیر بن ماحوزی و قطری بن الفجأة بیعت کردند. در ۶۸ق، میان خوارج ازرقی به رهبری زبیر و قطری، و سپاهیان حجاج بن یوسف با فرماندهی مهلّب بن ابی صفره، نبردهایی طولانی و خونین درگرفت که گسترۀ آن از فارس تا خوزستان، رود کارون، حوالی بصره، اصفهان، سیستان و کرمان می رسید. مهلّب بسیاری از آنان را کشت و با قتل قطری ازارقه پراکنده و از آن حدود رانده شدند. این گروه که از متعصّب ترین خوارج بودند، علی (ع) را کافر و قتل او را برحق می دانستند. آنان با تکیه به اصل «لا حُکمَ اِلّا لِله»، فقط اعضای گروه خود را مسلمان واقعی می دانستند و تنها پایگاه خود را «دارالاسلام» می خواندند، سرزمین مسلمین را «دارالحرب» می دانستند. حضور در نماز جماعتشان، ازدواج با آنان و خوردن ذبیحه شان را جایز نمی شمردند و خیانت کردن در امانت ایشان را روا می داشتند. به اعتقاد آنان خون زن و فرزند خوارجی که جنگ نکنند حلال است؛ مرتکبان کبیره جملگی کافرند و به دوزخ می روند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در دهه های اول ظهور اسلام در میان مسلمانان گروه هایی بوجود آمدند که حاصل نگاه ناصحیح و افراطی آنان به دین بوده است. کج اندیشی، حماقت و نادانی آنان تا جایی پیش رفت که منجر به کناره گیری از سپاه صفین و جنگ با حضرت علی (علیه السّلام) و سرانجام شهادت آن حضرت به دست این گروه ها شد. در جریان خروج خوارج از سپاه حضرت علی (علیه السّلام) اختلافاتی میان آنان بوجود آمد و گروهی راه اعتدال را در پیش گرفتند و گروهی بر تندروی های خوارج باقی ماندند. مسلمانان نیز برای تشخیص این افراد هر گروه را به نام رهبر آن گروه می شناختند. مثلا پیروان عبدالله بن اباض را اباضیه و پیروان نافع ابن ازرق را ارازقه نامیدند. شاخصه اصلی جدایی ازارقه از دیگر گروه های خوارج تندروی آنان در محکوم ساختن قعود و وجوب قیام به شمشیر و برخورد با دیگر مسلمانان است. با اینکه در مدت کوتاه حضور ازارقه افرادی اهل دانش و ادب و شعرا و خطباء بزرگ در میان آنها دیده می شود ولی آنچنان درگیر جنگ و خونریزی بودند که فرصتی برای تدوین تعالیم دینی و اعتقادات خود نیافتند و بیش از آنکه یک فرقه دینی باشند یک گروه جنگی هستند.
موضع گیری خوارج در هنگام خروج از سپاه حضرت علی (علیه السّلام) در جنگ صفین و بعد از شکست در جنگ نهروان در سال ۳۷ هـ. ق به دو گرایش اصلی و مقابل هم تبدیل شد. گروهی که قیام به شمشیر را واجب می دانستند و گروهی که از آنان به عنوان قعده یا نشستگان یاد شده که تقیه و عدم جنگ را نیز با شرایطی جایز می دانستند. شورش ها و خروج این فراد بر ضد حکومت علوی باعث شده بود که حاکمان عراق به طورکلی نسبت به آنان سخت گیری داشته باشند. نقطه اوج این سخت گیری ها در زمان حکومت عبید الله بن زیاد است که بعد از مدتی که با آنان همراهی می کرد، ناگهان دست به قتل عام آنان زد و ابوبلا مرداس را که رهبر فکری خوارج و از اهل قعود بود ولی مورد قبول هر دو گروه قرار داشت به قتل رساند. این برخورد ابن زیاد باعث شد که در زمان انتقال قدرت از بنی امیه به مروان مواضع سیاسی خوارج تندرو به میانه رو نزدیک تر شود. با قیام ابن زبیر در مکه علیه حکومت، خوارج بصره علی رغم همه اختلافات اصولی که با هم داشتند، ائتلافی سیاسی را تشکیل دادند و به کمک و همراهی ابن زبیر پرداختند که در راس آنها نافع بن ازرق قرار دارد. اما با آمدن خبر مرگ یزید و بازگشت سپاه شام دوباره پای اختلافات به میان آمد و نافع و یاران او به بصره بازگشتند. در میان حوادث سال ۶۴ هـ. ق که بصریان درگیر منازعات قومی خود بودند و جنگ ها و کشتارهای وسیعی به راه انداخته بودند، نافع و پیروان او بیشترین استفاده را برده و یک اردوی قوی در بصره سرو سامان دادند. بعد از پایان درگیری های بصره و توافق قبایل، نافع که ماندن در بصره را صلاح نمی دانست به همراه یارانش با یک حرکت دسته جمعی به اهواز، هجرت کرد و بدین ترتیب اولین هسته قوی و نیرومند ازرقی را در اهواز بوجود آورد که سرآغاز رشد ازرقیان شد. نافع در سال ۶۵ هـ. ق با نیروهای خود به بصره حمله کرد و قسمت هایی از بصره را تصرف کرد ولی با مقاومت سپاه بصره مواجه شد و به دولاب «دولاب دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز (لغتنامه دهخدا)» عقب نشینی کرد و جنگ دولاب میان نافع و سپاه بصره در این منطقه در گرفت که به کشته شدن نافع و بعضی از سران ازارقه انجامید.
اعتقادات ازارقه
این فرقه منحرف مخالفین خود را به صراحت تمام تکفیر می کردند.
← تکفیر مخالفان
۱. وجوب نماز و روزه بر حائض. ۲. حلال شمردن امانات مخالفین و عدم لزوم ارجاع آن. ۳. محدود کردن حد قذف به زنان محصنه و انکار آن در مورد مردان محصن. ۴. قطع دست سارق بدون رعایت نصاب معین. ۵. انکار مشروعیت رجم در زنان محصنه.
نفوذ سیاسی و اجتماعی
...


کلمات دیگر: