کلمه جو
صفحه اصلی

جنید بغدادی

فرهنگ فارسی

ابن محمد بن جنید خزاز زجاج مکنی به ابوالقاسم از عرفا و صوفیان بنام و علمائ دین بود مولد و منشا و وفات او ببغداد بود .

لغت نامه دهخدا

جنید بغدادی. [ ج ُ ن َ دِ ب َ ] ( اِخ ) ابن محمدبن جنید خزاز زجاج ، مکنی به ابوالقاسم. از عرفا و صوفیان بنام و علماء دین بود. مولد و منشاء و وفات او ببغداد بود. اصل او از نهاوند است و به قواریری مشهور گردید. او را پیشوای مذهب صوفیه میدانند زیرا تصوف او با قواعد کتب و سنت منطبق میگردد و از عقاید سخیف مصون و از شبهات غُلات برکنار و از آنچه موجب اعتراض شرع باشد سالم است. از سخنان اوست که روش ما با کتاب و سنت مضبوط ومنطبق است. هرکس قرآن حفظ نداشته باشد و حدیث ننویسد قابل اقتدا نیست. او را قطب اعظم و سیدالطایفه و سلطان الطایفه و استادالطریقه و قطب العلوم و تاج العارفین و تاج العرفاء لقب دادند. در فقه شاگرد سفیان ثوری یا ابوثور ابراهیم بن خالد بود و نسبت او در عرفان به حارث و سری سقطی می رسد. ابوالعباس بن سریح فنون طریقت را از جنید اخذ کرده است. سخنان وی در عرفان و اصول طریقت مشهور است. وی بسال 297 یا 298 هَ. ق. در 91سالگی در بغداد درگذشت و در مقبره شونیزیه دفن شد.( نامه دانشوران ج 5 ص 15 ) ( روضات الجنات ص 163 ) ( تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 127 ) ( ریحانة الادب ج 1 ص 282، 283 ).

دانشنامه عمومی

شیخ ابوالقاسم جُنَید بن محمد بن جنید بغدادی، عارف ایرانى. او را قواریری و زجاج نیز خوانده اند، بدان سبب که پدرش آبگینه فروش بود؛ هم چنین وی را خراز نیز نامیده اند. در متون وفیه او را با القاب متعددی معرفی کرده اند مانند سید الطایفه، لسان القوم، اعبد المشایخ، طاووس العلماء و سلطان المحققین.
وفیات الاعیان ج۱ ص۳۰۸
دانشنامه جهان اسلام ج۷ ص۳۸۲
تذکرةالاولیاء- تألیف:شیخ فریدالدین عطار نیشابوری- تصحیح و تحشیه: رینولد آلن نیکلسون-انتشارات اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۳،
جنید، دکتر جواد نوربخش، انتشارات یلداقلم، تهران ۱۳۸۰
شیخ ابوالقاسم در نیمه دوم قرن سوم که صوفیان بیشتر در بغداد زندگی می کردند از معروف ترین آن ها و از مشایخ صوفیان بود و سری سقطی دایی او بود. اصلیت او از نهاوند در ایران است. او به زهد و عرفان شناخته شده و چون زیاد اهل سفر نبود مریدان و شاگردان از جاهای دیگر به دیدار او به بغداد می آمدند. پس از اواسط قرن سوم که ارتباط اهل سلوک با هم بیشتر شد تعالیم جنید بغدادی و ابوبکر شبلی به شهرهای دیگر نفوذ کرد و چون جنید تقریباً در راس صوفیه قرار دارد بسیاری از صوفیان بعد از او طریقه خود را منسوب به او می دانند.
جنید به روایتی پیرو سفیان ثوری بود و بر مذهب او تفقه می کرد و ابن سریج نیز مرید و پیرو جنید بود. صوفیه به کرامات جنید قائلند.
وى در زمان خود با فِرق صوفیه و متفکران مذهبی از نقاط مختلف آشنا بود و با آن ها تماس داشت و هرچه از سخنان آنان مقبول او بود در نوشته ها و سخنانش منعکس نمود و با ترتیب قابل استفاده ای آنها را رواج داد. او نخستین کسی بود که تصوف را مقبول اهل شریعت گردانید. سخنان گزاف و طامات صوفیه را کنار زد و اصول آنها را حفظ نمود و بدین سبب او را «شیخ الطایفه» گفتند. حتی محافظه کاران ضد صوفی مانند ابن تیمیه و ابن قیّم از وی حساب می بردند و از طریقت او تعریف می کردند. او با هویتى ایرانی و تسلط به زبان و تفکر عربی وارث دو فرهنگ بود.

نقل قول ها

ابوالقاسم جُنَید بن محمّد خزّاز قواریری (۲۲۷ق/ ۸۳۰ م -۲۹۸ ق/۹۱۰ م) مشهور به جُنَیدِ بغدادی و لقب گرفته به إمام الطائفتین (پیشوای دو طائفه: صوفیان و فقیهان) صوفی مشهور سدهٔ سوم ق.
• «دنیا را ترک گیری یافتی و بر خلاف هوا کردی به حق پیوستی.»• «گریستن بر گریستن.»• «شفقت بر خلق آنست که بطوع بایشان دهی آنچه طلب می کنند و باری بر ایشان ننهی که طاقت آن ندارند و سخنی نگوئی که ندانند.»بازآفرینی:مهربان بودن با مردم آن است که به خواستِ خود آنچه را می خواهند بدهی …»• «وقتی که از نفس خویش عزلت گیری و آنچه ترا دی نوشته اند امروز درس تو شود.»• «درویش راضی.»• «با کسی که هر نیکی که با تو کرده باشد بر وی فراموش بود و آنچه بر وی بود می گذارد.»• [پرسیدند که از همه زشتیها چه زشت تر گفت: «صوفی را بخل.»• «معنی آنست که ناچیز شود در وی رسوم و ناپیدا گردد در وی علوم و خدای بود چنان که بود همیشه و باشد فنا و نقص گردد او راه نیابد.»• «صفت بندگی همه ذل است و عجز و ضعف و استکانت و صفت خداوند همه عز و قدرت هر که این جدا تواند کرد با آنکه گم شده است موحد است.»• «یقین است گفتند چگونه گفت: آنکه بشناسی که حرکات و سکنات خلق فعل خدای است که کسی را با او شرکت نیست چون این بجای آوردی شرط توحید بجای آوردی.»• «بقا حق راست و فنا مادون او را.»• «تصوف صافی کردن دلست از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میرانیدن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلندشدن به علوم حقیقی و بکار داشتن آنچه اولیتر است الی الابد و نصیحت کردن جمله امت و وفا بجای آوردن بر حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت.»• «توبه را سه معنی است اول ندامت دوم عزم برترک معاودت سوم خود را پاک کردن از مظالم و خصومت.»• «صوم نصفی است از طریقت.»• «فقر دریاء بلاست.»• «رضا آنست که بلا را نعمتی شمری.»• «جوانمردی آنست که بار خود بر خلق ننهی و آنچه داری بذل کنی.»• «فتوت آنست که با درویشان نقار نکنی و با توانگران معارضه نکنی.»• «یقین آنست که عزم رزق نکنی و اندوه رزق نخوری و آن از تو کفایت آید و آن است که به علمی که بر گردن تو کرده اند مشغول باشی و به یقین او رزق تو بتو رساند.»• «صبر فروخوردن تلخی هاست و روی ترش ناکردن.»• «عبودیت ترک کردن این دو نسبت است یکی ساکن شدن در لذت و دوم اعتماد کردن بر حرکت چون این هر دو گم شد اینجا حق عبودیت گزارده آمد.»• «عبودیت ترک مشغلهاست و مشغول بودن بدانچه اصل فراغت است.»• «علم آنست که قدر خویش بدانی.»• «تصوف آن بود که با خدای باشی بی علاقه.»• «صوفی چون زمین باشد که همه پلیدی دروی افکنند و همه نیکوئی از وی بیرون آید.»• «تصوف ذکر است باجتماع و وجدی است باستماع و عملی است باتباع.»• «تصوف اصطفاست هرکه گزیده شده ازماسوی الله اوصوفی است.»• «صوفی آنست که دل او چون دل ابراهیم سلامت یافته بود از دوستی دنیا و بجای آرنده فرمان خدای بود و تسلیم او تسلیم اسمعیل و اندوه او اندوه داود و فقر او فقر عیسی و صبر او صبر ایوب و شوق او شوق موسی در وقت مناجات و اخلاص او اخلاص محمد ﷺ.»• «بلا چراغ عارفان است و بیدارکننده مریدان و هلاک کننده غافلان.»• «مرد به سیرت مرد آید نه به صورت.»• «دل دوستان خدای جای س رخدای است و خدای سر خود در دلی نهند که دروی دوستی دنیا بود.»• «اساس آنست که قیام نکنی به مراد نفس.»• «غافل بودن از خدای سخت تر از آنکه در آتش شدن.»• «به حقیقت آزادی نرسی تا از عبودیت بر تو هیچ باقی مانده بود و گفت: نفس هرگز با حق الفت نیگرد.»• «هر که نفس خود را بشناخت عبودیت بر وی آسان بود.»• «هر که نیکو بود رعایت او دایم بود و ولایت اوهمیشه بود.»• «هر که را معاملت برخلاف اشارت بود او مدعی است و کذابست.»• «هر که بگوید الله بی مشاهده اینکس دروغ زن است.»• «هر که نشناخت خدای را هرگز شاد نبود.»• «هر که خواهد که تا دین او به سلامت باشد و تن او آسوده ودل او به عافیت گو از مردمان جدا باش که این زمانه وحشت است و خردمند آنست که تنهایی اختیار کند.»• «همه راه ها بر خلق بسته است مگر بر راه محمد علیه السلام رود که هر که حافظ قرآن نباشد و حدیث پیغامبر ننوشته باشد بوی اقتدا مکنید زیرا که علم به کتاب و سنت باز بسته است.»• «پدر تو دو شمشیر می زد یکی با کافران و یکی با نفس ای سید که فرزند اوئی از این دو کدام کارفرمائی» این سینه تو حرم خاص خدای است تا توانی هیچ نامحرم در حرم خاص راه مده»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جنید بغدادی ، ابوالقاسم ، صوفی نامدار قرن سوم می باشد.
«ابوالقاسم جنید بن محمد بن جنید خزاز زجاج قواریری نهاوندی» معروف به جنید بغدادی، از پرآوازه ترین عارفان جهان اسلام در سده ۳ ق/ ۹ م است که نام و آوازه اش بر دوره های مختلف تاریخ تصوف ، سایه افکنده و تعالیم گسترده و آموزه های عرفانی دقیق او، بر بسیاری از عارفان نامدار و برخی از سلسله های عرفانی- از جمله کبرویه- تاثیری شگرف نهاده است.از او با القاب متعددی همچون « طاووس العلما »، «سلطان المحققین »، « سید طایفه » یاد کرده اند. اصل او، از نهاوند و محل تولد و رشد وی، بغداد بوده است. تاریخ تولد وی معلوم نیست ولی بنا بر قرائنی، احتمالا قبل از ۲۱۵ ق به دنیا آمده است.از کودکی، خانواده و نسب وی اطلاع چندانی در دست نیست. او در اوایل جوانی، نزد ابوثور ابراهیم بن خالد کلبی ( فقیه مشهور) فقه آموخت و در بیست سالگی، در حضور وی، بر مذهب او که ظاهرا مذهب مستقلی بوده است، فتوا می داد؛ ازاین رو پیش از آنکه صوفی باشد، فقیه به شمار می رود.عمده منابع، او را شافعی مذهب دانسته اند، اما ابن ابی یعلی ، او را حنبلی پنداشته و رادمهر از امکان شیعه بودن وی سخن گفته است.با آنکه وی، علاوه بر فقه ، در دیگر علوم شرعی تحصیلاتی داشته و بر فراگیری حدیث و کتابت آن و تقید به کتاب و سنت تاکید کرده، خود از راویان حدیث به شمار نمی آید و جز یکی دو حدیث، از او روایت نشده است.چون سری کتابی ننوشت، بیشتر اقوالی که از او در دست است، از طریق جنید به ما رسیده و ممکن است برخی از آنها در حقیقت اقوال خود جنید باشد که وی آنها را از زبان سری بیان کرده است. با توجه به این نکته و نیز سبک سؤال و جوابی گفتگوهای جنید و سری، می توان نسبت این دو را چون نسبت سقراط و افلاطون دانست.این که سری نخستین کسی بوده که در بغداد به تعلیم توحید از طریق تصوف پرداخته، ممکن است علت اهمیت و اولویت یافتن مبحث توحید نزد شاگردش جنید باشد. غیر از حارث محاسبی که گفته شده احتمالا مراوده جنید با وی تا حدی مخفیانه بوده و ابن الکرنبی که تاثیر او بر جنید بیشتر از لحاظ رفتار و شیوه زندگی صوفیانه بوده تا از جنبه نظریه های عرفانی، جنید خود ابوجعفر قصاب را استاد حقیقی خویش خوانده است.بسیاری از بزرگان صوفیه با جنید معاصر بودند و او با تعداد زیادی از آنها معاشرت یا مکاتبه داشت، از جمله با ابواحمد قلانسی ، ابوحفص حداد که به مدت یک سال در بغداد مهمان جنید شده بود، ابوسعید خراز ، ابوالحسین نوری که جنید با تعریضی او را به تسلیم دعوت کرد.جنید با برخی معاصران خود، چون بایزید بسطامی ، ارتباط مستقیم نداشت. گفته اند که وی شاید از طریق ابوموسی عیسی بن آدم برادرزاده بایزید، یا به احتمال بیشتر از طریق یحیی بن معاذ رازی با اقوال بایزید آشنا شده و به شرح و تفسیر و نقد برخی از آنها پرداخته است.
نسب و لقب
نسب و لقب او در منابع متقدم عموماً به صورت جنیدبن محمدبن جنید خزّاز قواریری ضبط شده اما خواجه عبداللّه انصاری لقبِ او را زَجّاجِ خَزّاز آورده است . گفته شده که چون پدر جنید تاجر شیشه ( قَواریر ) و خود او تاجرِ ابریشم خام (خَز) بوده است ، جنید را قواریری و خَزّاز خوانده اند. از او با القاب متعددی همچون طاووس العلما ، سلطان المحققین ، و سید طایفه یاد کرده اند. جنید به بغدادی و نهاوندی نیز شهرت دارد زیرا اصل او از نهاوند و محل تولد و رشد وی بغداد بوده است ماسینیون و به تبع او کوربن ، زادگاه او را نهاوند دانسته اند. تاریخ تولد جنید معلوم نیست ولی بنا بر قرائنی احتمالاً قبل از ۲۱۵ به دنیا آمده است .
جوانی و مذهب
از کودکی ، خانواده و نسب جنید اطلاع چندانی در دست نیست . او در اوایل جوانی ، نزد ابوثور ابراهیم بن خالد کلبی (فقیه مشهور) فقه آموخت و در بیست سالگی در حضور وی ، بر مذهب او که ظاهراً مذهب مستقلی بوده است ، فتوا می داد، از این رو پیش از آنکه صوفی باشد فقیه به شمار می رود. عمده منابع او را شافعی مذهب دانسته اند اما ابن ابی یعلی او را حنبلی پنداشته و رادمهر از امکان شیعه بودن وی سخن گفته است . با آنکه جنید، علاوه بر فقه ، در دیگر علوم شرعی تحصیلاتی داشته و بر فراگیری حدیث و کتابتِ آن و تقید به کتاب و سنّت تأکید کرده ، خود از راویان حدیث به شمار نمی آید و جز یکی دو حدیث ، از او روایت نشده است
شجره طریقتی
...

پیشنهاد کاربران

نقل شده است که یک روز بهاری جنید به قصد سیر از بغداد بیرون شد و عده ای از مریدان پشت سر او راه افتادند. پس از مدتی راه رفتن جهت رفع خستگی ایستاد و روی خود را به مریدان انداخت. بهلول عاقل هم در بین مریدان حظور داشت و چشم مرشد به افتاد و در چهره او یک نوع اظطراب و نگرانی دریافت. شیخ بغداد پرسید که ای بهلول علت نگرانی در چهره تو چیست ؟ بهلول عاقل پاسخ داد : ای مرشد کبیر در حین راه رفتن متوجه شدم که توجه مریدان بیشتر به عقب تو معطوف گردیده بود. بهلول عاقل پاسخ شنید : جای نگرانی نبست به آنان بگو که به هنگام غذا خوردن از پیش خود طعام را بخورند و عقب مرا راحت بگذارند. بهلول پاسخ داد: ای شیخ طایفه این مریدان سخن من و ترا از این گوش میگیرند و از آن گوش بیرون می کنند. بهلول پاسخ شنید : ای بهلول عاقل این عمل هم جای نگرانی نیست، بگذار که آنان به صوت عقب من و تو گوش خوش کنند. بهلول پاسخ داد:
ای آیت حق اینان به هنگام خوابیدن بجای اینکه حق را بخاطر بسپارند، عقب من و ترا به یاد می سپارند و به خواب میروند. پاسخ شنید: عقب من و تو حق مسلم اینان است، این را از آنان نه ستان.

یکی از عارفان ایرانی در زمان قدیم

ابوالقاسم بن محمد بن جنید، عارف معروف و عالم دینی، در بغداد به دنیا آمد و از کسانی است که درباره علم توحید در بغداد سخن گفته است.


کلمات دیگر: