[ویکی فقه] ابوذر غفاری جندب (بریر) بن جنادة بن کعیب بن صعیر از قبیله بنی غفار، معروف به ابوذر غفاری از صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. "ابوذر غفاری" در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجسته ای است، وی پنجمین کسی بود که به اسلام گروید.
"ابوذر غفاری" در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجسته ای است، وی پنجمین کسی بود که به اسلام گروید و جنگ ها و شمشیر زدن هایش در پیشرفت اسلام تاثیر بسزایی داشت. هرچند آغاز زندگی ابوذر در هاله ای از ابهام می باشد؛ اما از گفته های مورخان این گونه بر می آید که قبل از اسلام آوردن نیز موحد بوده است و بعد از
ایمان آوردن به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و خداوند یکتا، علناً به مخالفت با ظلم و ستم خلفا و نزدیکان خلفا بخصوص عثمان پرداخت و بدون ترس، خیانت های آنها را بر ملا می ساخت.زمان و مکان دقیق تولد ابوذر مبهم و تاریک است؛ اما بنابر برخی
روایات معلوم می شود که وی پیش از ظهور اسلام در منطقه «مرّ» در هشت فرسخی مکه سکونت داشته، احتمالاً زادگاهش نیز همانجا بوده و بعضی روایات دیگر دلالت بر این دارند که ایشان قبل از اسلام در «ربذه» می زیسته و لذا شاید هم آنجا متولد شده باشد. نام اصلی وی "جندب بن جناده" و از قبیله "غفار" از دسته قبایل «مضر» می باشد و کنیه اش «اباذر» است. قبیله «غفار»، قومی بودند که ماه های حرام را رعایت نمی کردند و بت پرست بودند.
خداپرستی ابوذر
همانطور که نقل شد، ابوذر در دوره جاهلی نیز خدا را پرستش می کرد و می گفت: «خدایی جز خدای یگانه نیست» و بتها را پرستش نمی کرد. از گفته های وی این است که: «من سه سال پیش از آنکه نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) بروم، نماز می خواندم و در نماز به هر سوی که خدواند اراده می کرد،
عبادت می کردم» نقل شده روزی برادر ابوذر "انیس" به دنبال وی می گشت، ناگهان منظره شگفت انگیزی را مشاهده کرد که برادرش با حالت خشوعی ایستاده و در حال عبادت است. آنقدر در این عبادت غرق شده بود که متوجه انیس نشد، بعد از تمام شدن نمازش، انیس از او پرسید: «چه می کنی؟» گفت: «نماز می خوانم» انیس دوباره پرسید: «برای خدا!...نماز که در پیشگاه منات و بت های دیگر درست نیست. من در طبیعت نشانه ای یافتم که مرا به خدایی غیر از خدای شما رهبری کرد. خدایی که بزرگ و توانا و یکتاست.
چگونگی مسلمان شدن
ابوذر خبر هایی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) که در مکه ندای خداپرستی سر داده بود، شنیده بود و به همین خاطر برادرش "انیس" را به مکه فرستاد تا از سخنانی که شنیده بود، اطمینان حاصل کند. هنگامی که انیس از مکه به نزد برادش بازگشت وی را از این قضیه آگاه کرد که مردی در مکه زندگی می کند که دینی همانند دین ابوذر دارد و از طرف خدا فرستاده شده اما
مردم عامی وی را شاعر، کاهن و ساحر می پندارند. اما او مردم را به نیکی و پاکی دعوت می کند و از بدی نهی می کند. ابوذر چون این اخبار را شنید به مکه رفت، در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در آن هنگام پنهانی مردم را به یکتاپرستی دعوت می نمود وی در مکه حضرت علی (علیه السّلام) را ملاقات کرد و با ایشان نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) رفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از وی پرسید: «اهل کجایی؟» ابوذر پاسخ داد: «اهل قبیله غفارم» سپس بین پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و ابوذر درباره موضوعات مختلفی گفتگو شد.در نهایت هم پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: «در اسلام یعنی اینکه گواهی بدهی که خدائی جز خدای یگانه نیست و محمد فرستاده اوست و نماز به پا داری.» ابوذر گفت: «گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که تو فرستاده خدایی» سپس گفت: «ای رسول خدا من اینک پیش قوم خود بر می گردم و منتظر خواهم ماند تا اجازه
جهاد دهید تا به شما ملحق شوم، زیرا اکنون می بینم که قوم تو بر ضد متحد شده اند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) نیز با این پیشنهاد موافقت کرد. پس از بازگشت، ابوذر ماجرا را برای مادر و برادرش تعریف کرد و آنها نیز اسلام آوردند و نیمی از طایقه ابوذر پیش از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به مدینه ایمان آوردند و پس از آنکه حضرت رسول به مدینه هجرت فرمودند، بقیه قومش نیز ایمان آورند. پس از قبیله «غفار»، قبیله «اسلم» نیز پیش حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) رفتند و گفتند: «یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم)، ما نیز همان گونه که قبیله غفار ایمان آوردند ایمان می آوریم.» حضرت فرمودند: «خداوند غفار را بیامرزد و اسلم را نگه دارد.» بدین ترتیب ابوذر دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را به مردم رسانید و تمام سعی و کوشش او بر آن بود که حق را بر باطل چیره سازد و
آزار و اذیت هایی که از جانب
مشرکان به ابوذر می رسید هرگز او را از این دعوت باز نمی داشت.
هجرت به مدینه
...
wikifeqh:
شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوان است و نزد علمای
رجال یکی از ارکان اربعه به شمار می آید.
اعتراض های ابوذر به کارهای عثمان ، سبب تبعید وی به شام و سپس به ربذه شد که سرانجام در همانجا درگذشت.
ابوذر بیست سال پیش از ظهور اسلام، در خانواده ای از طایفه غِفْار که از طوایف اصیل عرب به شمار می رود به
دنیا آمد. پدرش «جناده» از فرزندان غفار و نام مادرش «رمله بنت الوقیعه» از طایفه بنی غفار بن ملیل بود. مورّخان می گویند در نام پدر ابوذر اختلاف است و از یزید، جندب، عشرقه، عبدالله و سکن نیز نام برده اند.
wikishia:
خورشید طلوع می کرد...»
همچنین روزی ابوبکر، در حالی که دست ابوذر را گرفته بود، پرسید: «آیا تو در زمان جاهلیت، خدا را می پرستیدی؟»
ابوذر پاسخ داد: «آری، آن قدر زیر آفتاب بیابان عبادت می کردم تا اینکه از شدت گرما بی حال بر زمین می افتادم».
ابوبکر پرسید: «به چه سویی عبادت می کردی و توجه داشتی؟»
ابوذر گفت: «همین اندازه می دانم به آن سویی که خدا مرا متوجه می فرمود».
وَلِلَّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَاًینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ «مشرق و مغرب ملک خداست. پس به هر سو روی کنید به سوی خدا روی آورده اید. خداوند به همه جا محیط و به همه چیز داناست».
بی تردید، آیین توحیدی ای که ابوذر به آن ایمان داشت، بقایای دین حنیف حضرت ابراهیم(ع) بود. شمار اندکی در جزیره العرب این آیین را تا ظهور اسلام و بعثت پیامبر خاتم حفظ کردند و بر این باور باقی ماندند.
ابوذر را از نخستین مسلمانان صدر اسلام شمرده اند. مؤلف تاریخ یعقوبی او را سومین شخص دانسته است که نزد رسول خدا(ص) اسلام آورد. وی گفته است: «ابوذر پس از حضرت علی(ع) و زیدبن حارثه به
دین اسلام درآمد».
روایت های گوناگون، او را چهارمین مسلمان دانسته اند که به دست پیامبر اسلام و با کمک و زمینه سازی حضرت علی(ع) مسلمان شد. در یکی از مصادر تاریخی آمده است: و قد روی عنه انه قال: انا رابع الاسلام«از ابوذر روایت شده است که گفت: من چهارمین مسلمانم».
در جای دیگر آمده است که ابوذر گفت: «من چهارمین مسلمانم. پیش از من سه تن اسلام آورده بودند و من چهارمین تن بودم. نزد رسول خدا رفتم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله. آن گاه شهادتین را بر زبان آوردم و آثار شادمانی را در چهره ی رسول خدا(ص) دیدم».
البته در برخی منابع، بنابر روایتی که به واقدی نسبت داده اند، ابوذر پنجمین مسلمان شمرده شده است.
بنابر قولی دیگر، ابوذر خود گفته است: «من پنجمین اسلام آورنده بودم».
به این ترتیب نیز گفته اند که نخستین اسلام آورنده علی(ع)، دوم خدیجه ی کبری(ع)، سوم جعفر طیار، چهارم زید بن حارثه، و پنجم ابوذر غفاری بوده اند.
در یکی از روزهای گرم تابستان، ابوذر با عمامه ای سیاه و عبایی پاره پاره به مکه وارد شد و بدون اینکه با کسی حرفی بزند، در بازارها و کوی های مکه به گردش پرداخت. او با نگاهی کنجکاو در چهره ی مردم دقت کرده، به هر صحبتی گوش فرامی داد، اما با آنکه پیامبر را نمی شناخت، از کسی درباره ی او نپرسید. شب فرا رسید و مردم کم کم پراکنده شدند و به خانه های خویش رفتند. ابوذر در حیرت و تنهایی فرو رفت و نزدیک خانه ی کعبه دراز کشید. در همان هنگام، علی بن ابی طالب(ع) که به سوی خانه می رفت او را دید. نزد وی آمد و از او دعوت کرد تا شام مهمانش باشد. ابوذر در پی امام علی(ع) راه افتاد. آن شب بی آنکه ابوذر مقصود خود را به او بگوید یا از پیامبر سراغی بگیرد، به پایان رسید.
ابوذر بامدادان از خانه ی علی(ع) روانه ی مسجد شد و چشم انتظار جمال خورشید نبوت نشست تا شب فرا رسید. باز هم علی(ع) او را در همان نقطه دید و گفت: «آیا زمان آن نرسیده است که آقا منزلش را بیابد؟» سپس او را به منزلش برد و شب دوم نیز مانند شب پیش سپری شد. ابوذر روز سوم را مانند روزهای گذشته در مسجدالحرام و به امید دیدار آفتاب رسالت گذراند. شب که از راه رسید، باز هم علی(ع) او را دید و پرسید: «ممکن است بگویی برای چه به اینجا آمده ای؟» ابوذر گفت: «اگر عهد کنی که مرا در رسیدن به هدفم یاری و
هدایت کنی، مقصودم را به تو بازمی گویم». امام علی(ع) به او اطمینان داد. ابوذر هدف خود را چنین بیان کرد: «ما شنیدیم در این شهر مردی ادعای پیغمبری می کند و مردم را به کارهای نیک و ترک کارهای زشت فرامی خواند. من به برادرم گفتم: باید به مکه بروی و از درستی کار این مرد که به پیغمبری برخاسته و می گوید از آسمان به من خبر می رسد، آگاه شوی. آنگاه بیایی و به من خبر دهی. ولی اخباری که او آورد، برایم فایده ای نداشت. پس بی درنگ خودم توشه بستم و به مکه آمدم. سراغ پیغمبر به مسجد آمدم، اما نه او را می شناسم، نه جرئت می کنم احوالش را بپرسم».
امام علی(ع) پرسید: «کیستی و از کجا می آیی؟» پاسخ داد: «نامم جندب بن جناده و کنیه ام ابوذر است و از قبیله ی غفارم». حضرت وقتی هدف او را دریافت، تصمیم گرفت وی را نزد پیامبر ببرد.
ابوذر آن شب را با شور و امید و دل تنگی و انتظار سپری کرد و بامدادان با حضرت علی(ع) به سوی خانه ی پیامبر شتافت. چون به خانه ی پیامبر وارد شد، به آن حضرت این گونه سلام کرد: السلام علیک یا رسول الله. پیامبر نیز با مهربانی سلام او را پاسخ گفت و از موطن او و علت سفرش پرسید.
در همان نخستین لحظه های آشنایی، ابوذر بزرگی و پاک طینتی فوق العاده ای را در پیامبر احساس کرد و هیبتی در او دید که خواه ناخواه دل ها را برابرش خاضع می کرد. ابوذر او را مردی نیک خو و دارای منطقی محکم و خردی سرشار یافت. او خوش برخورد، بلندنظر،
مهربان و حکیم بود. این ویژگی های برجسته که در پیامبرِ تازه جمع شده بود، ابوذر را مفتون ساخت؛ به گونه ای که اطمینان کامل یافت که پیروی از این مرد، موجب عزت انسان خواهد بود.
کم کم تمایل یافت دست خود را به پیکر پیامبر(ص) بکشد. گویا می خواست با این کار، خود را متبرک سازد. شاید هم می خواست بفهمد موجودی که در برابر اوست از خون و گوشت است، یا از روح و نور!
هنوز دستش به شانه ی او نرسیده بود که حس کرد گویا جانش نورانی شده و روح تازه ای از بزرگی این مرد در او دمیده، که وی را به شاهراه زندگانی و رستگاری سوق می دهد. آن گاه پیامبر اکرم(ص) کلمه ی توحید را بر زبان او جاری کرد و آیه هایی را از قرآن برایش خواند.
ابوذر گم شده ی همیشگی خود را در وجود شریف پیامبراکرم(ص) یافت و با شنیدن آیه هایی از قرآن مجید، روح بزرگ و جان
حقیقت جویش، از ایمان و شور و عشق سرشار شد.
بنابر آن چه در روایات پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) درباره ابوذر آمده، وی دارای جایگاه رفیع و والایی است. پیامبر(ص) خطاب به او می فرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهلبیت هستی. و یا در جایی دیگر درباره او می فرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد. رسول خدا(ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم(ع) توصیف کرده است.
از امام علی(ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام(ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمی شود. امیرمؤمنان(ع)، ابوذر را از افرادی می داند که بهشت مشتاق آنان است.
امام باقر(ع) در روایتی می فرماید: پس از رسول خدا(ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.
wikiahlb: قبیله بنی غفار و چهارمین یا پنجمین فردی بود که اسلام آورد. با تلاش او نیمی از بنی غفار تا پیش از هجرت به مدینه و نیم دیگر پس از هجرت مسلمان شدند. وی پس از غزوه اُحُد یا خندق به مدینه رفت و در برخی غزوات حضور داشت و در برخی دیگر جانشین پیامبر(ص) در مدینه بود.
با رحلت پیامبر گرامی(ص) وی از معدود کسانی بود که بر امامت علی(ع) ثابت قدم ماند. در زمان خلافت عثمان، به نفوذ اشرافی گری و ثروت اندوزی در
جامعه اسلامی و دست اندازی بنی امیه بر
بیت المال اعتراض می کرد و این اعتراض به خلیفه باعث تبعیدش به ربذه شد. وی در ربذه درگذشت و توسط ابن مسعود و مالک اشتر و همراهانشان دفن شد. امام علی(ع) به نقل از پیامبر(ص) ابوذر را راستگوترین انسان ها خوانده است
جندب (یا بُریر) بن جُنادة بن کعیب بن صُعیر، معروف به ابوذر غفاری از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) از قبیله بنی غفار بود. بنی غفار از تیره بنی کنانه از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند که در
فتح مکه با ۳۰۰ نفر و در غزوه حنین با ۱۰۰۰ نفر پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود می دانست و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد.
wikihaj:
کودکی و جوانی وی تا قبل از اسلامش اطلاعات دقیقی در دست نیست. آنچه درباره وی می دانیم از زمانی است که به دین مبین اسلام گروید و مسلمان شد.
← نسب
ابوذر معتقد بود که آیه ۳۴
سوره توبه «والذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم» به
اهل کتاب اختصاص ندارد؛ بلکه تمام کسانی که طلا و نقره ذخیره و پنهان می کنند و در راه خدا
انفاق نمی کنند، به عذاب الهی
تهدید شده اند.او با استناد به سخنان رسول خدا می گفت: مقصود از انفاق در راه خدا، فقط زکات نیست؛ بلکه معنای اعمّی دارد که هم شامل زکات و هم هزینه های ضرور جامعه از قبیل جهاد، دفاع و حفظ جان ها از نابودی و مانند آن است.با توجّه به شرایط آن زمان که عدّه ای از مسلمانان سخت در مضیقه بودند و ثروت مندان از انفاق در راه خدا سرباز می زدند، می گفت:حاکمان
حکومت اسلامی باید جمیع شؤون زندگی مردم را اصلاح کنند و تمام طبقات جامعه باید از بیت المال بهره ببرند؛ لذا به کاخ سازی معاویه در شام اعتراض کرد و آیه کنز را برای او خواند؛ ولی این اعتراض موجب
هتک حرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از هم نشینی با وی و در نهایت به بهانه افساد در جامعه، به اخراج خشونت بار او به مدینه منجر شد.
ابوذر در
شان نزول آیات
بعضی مفسران از او در شان نزول برخی آیات نام برده اند.
← دوری از بت ها
...