<hr> معنی : گیجی، حواس پرتی <hr> معانی دیگر : گیجی، حواس پرتی

معنی : گیجی، حواس پرتی معانی دیگر : گیجی، حواس پرتی

wackiness

<hr> معنی : حواس پرت، گیج، خرف <hr> معانی دیگر : (خودمانی)، خل، خل وضع، غیر عادی

معنی : حواس پرت، گیج، خرف معانی دیگر : (خودمانی)، خل، خل وضع، غیر عادی

wacky

<hr> معنی : توده، کهنه، نمد، لایی، تودهکاه، لایی گذاشتن، کپه کردن، فشردن <hr> معانی دیگر : (پنبه یا کاغذ و غیره) گلوله، مچاله، دسته، لوله، نواله، چونه، قلمبه، (عامیانه) مقدار زیاد، یک عالمه، یک دنیا، (عامیانه) دار و ندار، همه ی پول شخص، هست و نیست، دارایی، پول زیاد، مچاله کردن، گلوله کردن، لوله کردن، قلمبه کردن، (با پنبه یا کهنه و غیره) سوراخ یا درز چیزی را گرفتن، پر کردن، کیپ کردن، چپاندن، تپاندن، (توده ی پنبه یا پارچه و غیره که برای گرفتن درز یا سوراخ یا برای بسته بندی و لفاف و غیره به کار می رود) لنت، لفاف، آستری، تودوزی، (لوله ی تفنگ و فشنگ و غیره) سر پرکن، زه پوکه، لوله بند، تو لحافی، (عامیانه) یک دسته اسکناس، (اسکاتلند) رجوع شود به: would

معنی : توده، کهنه، نمد، لایی، تودهکاه، لایی گذاشتن، کپه کردن، فشردن معانی دیگر : (پنبه یا کاغذ و غیره) گلوله، مچاله، دسته، لوله، نواله، چونه، قلمبه، (عامیانه) مقدار زیاد، یک عالمه، یک دنیا، (عامیانه) دار و ندار، همه ی پول شخص، هست و نیست، دارایی، پول زیاد، مچاله کردن، گلوله کردن، لوله کردن، قلمبه کر

<hr> معنی : لایی <hr> معانی دیگر : تو دوزی، (پنبه یا کهنه و غیره برای بسته بندی و غیره) لفاف، پنبه ی بسته بندی، تولحافی، تو تشکی، پوشال، کهنه، پشم یاپنبه که توی لحاف ومانندان بریزند

معنی : لایی معانی دیگر : تو دوزی، (پنبه یا کهنه و غیره برای بسته بندی و غیره) لفاف، پنبه ی بسته بندی، تولحافی، تو تشکی، پوشال، کهنه، پشم یاپنبه که توی لحاف ومانندان بریزند

wadding

<hr> معنی : گاو چران، راه رفتن اردک وار، کج و سنگین راه رفتن، اردک وار راه رفتن <hr> معانی دیگر : (مثل مرغابی) راه رفتن، (هنگام راه رفتن) به طرفین خم شدن، بدقواره راه رفتن یا حرکت کردن، تاتی تاتی کردن

معنی : گاو چران، راه رفتن اردک وار، کج و سنگین راه رفتن، اردک وار راه رفتن معانی دیگر : (مثل مرغابی) راه رفتن، (هنگام راه رفتن) به طرفین خم شدن، بدقواره راه رفتن یا حرکت کردن، تاتی تاتی کردن

waddle

<hr> معنی : در اب راه رفتن، بهاب زدن، بسختی رفتن <hr> معانی دیگر : (از میان برف یا گل و لای یا آب یا علف بلند یا هر چیز مقاوم) رد شدن، (با زحمت یا شلپ شلپ) را ه رفتن، به آب زدن، از تنگاب رد شدن، رهروی کردن، (مجازی) با زحمت کاری را انجام دادن، (عامیانه - با: in یاinto) با عزم راسخ به کاری پرداختن، حمله کردن به

معنی : در اب راه رفتن، بهاب زدن، بسختی رفتن معانی دیگر : (از میان برف یا گل و لای یا آب یا علف بلند یا هر چیز مقاوم) رد شدن، (با زحمت یا شلپ شلپ) را ه رفتن، به آب زدن، از تنگاب رد شدن، رهروی کردن، (مجازی) با زحمت کاری را انجام دادن، (عامیانه - با: in یاinto) با عزم راسخ به کاری پرداختن، حمله کردن به

wade

wading pool

<hr> معنی : نان فطیر، شیرینی پنجرهای <hr> معانی دیگر : نان بستنی، (نان شیرینی بیسکویت مانند) نان پولکی، (عشای ربانی) نان گرد و نازک (مانند چیپس)، (کامپیوتر) ویفر(برای ساختن تراشه)، کاغذ گرد و تمبر مانند که به جای مهرو موم روی پاکت یا سند می زنند

معنی : نان فطیر، شیرینی پنجرهای معانی دیگر : نان بستنی، (نان شیرینی بیسکویت مانند) نان پولکی، (عشای ربانی) نان گرد و نازک (مانند چیپس)، (کامپیوتر) ویفر(برای ساختن تراشه)، کاغذ گرد و تمبر مانند که به جای مهرو موم روی پاکت یا سند می زنند

wafer

<hr> معنی : نظر، بی ارزش <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند و شمال انگلیس)، حرکت دستان (مثلا هنگام علامت دادن)، اهتزاز، (اسکاتلند) بی ارزش، اهتزاز پرچم یا هر چیز دیگری برای علامت دادن، اوه، پیف، خفیف، تشر

معنی : نظر، بی ارزش معانی دیگر : (اسکاتلند و شمال انگلیس)، حرکت دستان (مثلا هنگام علامت دادن)، اهتزاز، (اسکاتلند) بی ارزش، اهتزاز پرچم یا هر چیز دیگری برای علامت دادن، اوه، پیف، خفیف، تشر

waff

<hr> (نوعی خاگینه که در ماهیتابه ی مسطح دارای برآمدگی های شطرنجی سرخ می کنند و با شیره می خورند) وافل، (انگلیس) پرت و پلا گفتن، چرت و پرت گفتن، کتره گویی کردن، تردید داشتن، مرددانه حرف زدن، دودل بودن، پرت و پلا، یاوه، (امریکا - سخن یا عمل) مبهم، تردیدآمیز، کلوچه یا نان پخته شده در قالب های دو پارچه اهنی

(نوعی خاگینه که در ماهیتابه ی مسطح دارای برآمدگی های شطرنجی سرخ می کنند و با شیره می خورند) وافل، (انگلیس) پرت و پلا گفتن، چرت و پرت گفتن، کتره گویی کردن، تردید داشتن، مرددانه حرف زدن، دودل بودن، پرت و پلا، یاوه، (امریکا - سخن یا عمل) مبهم، تردیدآمیز، کلوچه یا نان پخته شده در قالب های دو پارچه اهنی

waffle

<hr> معنی : اهتزاز، نفخه، نسل اینده، وزش نسیم، نسیم، بحرکت دراوردن، بهوا راندن، روی هوا یا آب شناور ساختن <hr> معانی دیگر : (در هوا یا بر سطح آب) به حرکت در آوردن، (نرم و آرام از جای خود) بلند کردن یا شدن، وزیدن، وزاندن، وزش ملایم، نرم باد، دمش، بو، رایحه، (مهجور- با تکان دست یا سر) علامت دادن، (برای خبر رسانی و غیره) تکان دست یا سر، حرکت موجی (دست یا سر)، روی هوایا اب شناور ساختن

معنی : اهتزاز، نفخه، نسل اینده، وزش نسیم، نسیم، بحرکت دراوردن، بهوا راندن، روی هوا یا آب شناور ساختن معانی دیگر : (در هوا یا بر سطح آب) به حرکت در آوردن، (نرم و آرام از جای خود) بلند کردن یا شدن، وزیدن، وزاندن، وزش ملایم، نرم باد، دمش، بو، رایحه، (مهجور- با تکان دست یا سر) علامت دادن، (برای خبر رسان

waft

<hr> معنی : تکان، طفره رو، تکان خوردن، جنبیدن، تکان دادن، جنباندن <hr> معانی دیگر : (چیزی را که یک سرش به جایی وصل است) تکان دادن، به حرکت در آوردن، جم خوردن، لقاندن، لقیدن، یاوه گویی کردن، زبان درازی کردن، پرحرفی کردن، ور زدن، رجوع شود به: waddle، آدم خوشمزه و لطیفه گوی، زبان باز، ارغه، حاضر جواب

معنی : تکان، طفره رو، تکان خوردن، جنبیدن، تکان دادن، جنباندن معانی دیگر : (چیزی را که یک سرش به جایی وصل است) تکان دادن، به حرکت در آوردن، جم خوردن، لقاندن، لقیدن، یاوه گویی کردن، زبان درازی کردن، پرحرفی کردن، ور زدن، رجوع شود به: waddle، آدم خوشمزه و لطیفه گوی، زبان باز، ارغه، حاضر جواب

<hr> معنی : اجر، مزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج، حمل کردن، اجیر کردن <hr> معانی دیگر : روزینه، روزگانه، راستاد، پاداش، جزا، سزا، (جنگ یا کشمکش) کردن، مصاف دادن، (انگلیس - محلی) اجیر کردن، (اقتصاد - جمع) مزدها و حقوق ها، هزینه ی کارگر و کارمند (در مقایسه با هزینه ی مواد خام و غیره)، جنگ بر پا کردن

معنی : اجر، مزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج، حمل کردن، اجیر کردن معانی دیگر : روزینه، روزگانه، راستاد، پاداش، جزا، سزا، (جنگ یا کشمکش) کردن، مصاف دادن، (انگلیس - محلی) اجیر کردن، (اقتصاد - جمع) مزدها و حقوق ها، هزینه ی کارگر و کارمند (در مقایسه با هزینه ی مواد خام و غیره)، جنگ بر پا کردن

wage

<hr> مزد گیر، دریافت کننده ی دستمزد

مزد گیر، دریافت کننده ی دستمزد

wage earner

<hr> معنی : شرط بندی کننده <hr> معانی دیگر : شرط بستن، شرط بندی کردن، (قدیمی) تعهد، قول

معنی : شرط بندی کننده معانی دیگر : شرط بستن، شرط بندی کردن، (قدیمی) تعهد، قول

wager

<hr> معنی : مرسوم، مزد، مقرری

معنی : مرسوم، مزد، مقرری

wages

<hr> معنی : شوخی، بذله گویی، متلک، شوخی شیطنتامیز <hr> معانی دیگر : حاضر جوابی، ارغگی، زبان بازی، زبان درازی

معنی : شوخی، بذله گویی، متلک، شوخی شیطنتامیز معانی دیگر : حاضر جوابی، ارغگی، زبان بازی، زبان درازی

waggery

<hr> معنی : شوخ، بذلهگو، شوخ و شنگ <hr> معانی دیگر : وابسته به حاضر جوابی یا زبان بازی، حاضر جوابانه، ارغه، زبان باز، شو&nbsp; و شنگ، خنده دار، مهمل، الواط

معنی : شوخ، بذلهگو، شوخ و شنگ معانی دیگر : وابسته به حاضر جوابی یا زبان بازی، حاضر جوابانه، ارغه، زبان باز، شو و شنگ، خنده دار، مهمل، الواط

waggish

waggishly

<hr> معنی : حرکت کردن، جنباندن، پیچاندن <hr> معانی دیگر : تکان خوردن (به ویژه تکان های تند و کوچک)، لول خوردن، جم خوردن، لوشیدن، مثل قرقره پیچاندن

معنی : حرکت کردن، جنباندن، پیچاندن معانی دیگر : تکان خوردن (به ویژه تکان های تند و کوچک)، لول خوردن، جم خوردن، لوشیدن، مثل قرقره پیچاندن

waggle

<hr> معنی : چرخنده، تلو تلو خور، فرفره وار <hr> معانی دیگر : فرفره وار، تلو تلو خور، چرخنده

معنی : چرخنده، تلو تلو خور، فرفره وار معانی دیگر : فرفره وار، تلو تلو خور، چرخنده

waggly

<hr> معنی : واگن، ارابه، بارکش، با واگن حمل کردن <hr> معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: wagon، wagon واگن

معنی : واگن، ارابه، بارکش، با واگن حمل کردن معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: wagon، wagon واگن

waggon

waging war

<hr> معنی : واگن، ارابه، بارکش، با واگن حمل کردن <hr> معانی دیگر : (راه آهن) واگن باری (امریکا: freight car)، گاری، دلیجان، گاری بچگانه، ارابه ی کودک، مخفف: station wagon، waggon واگن

معنی : واگن، ارابه، بارکش، با واگن حمل کردن معانی دیگر : (راه آهن) واگن باری (امریکا: freight car)، گاری، دلیجان، گاری بچگانه، ارابه ی کودک، مخفف: station wagon، waggon واگن

wagon

<hr> معنی : مسئول واگن، رئیس قطار <hr> معانی دیگر : مسئول واگن، رئیس قطار

معنی : مسئول واگن، رئیس قطار معانی دیگر : مسئول واگن، رئیس قطار

wagon master

<hr> معنی : متصدی حمل ونقل، گاراژ دار، واگنچی <hr> معانی دیگر : گاری چی، ارابه ران، مکاری

معنی : متصدی حمل ونقل، گاراژ دار، واگنچی معانی دیگر : گاری چی، ارابه ران، مکاری

wagoner

<hr> معنی : واگن کوچک <hr> معانی دیگر : کالسکه ی چهارچرخه، واگونت، گردونه چهار چرخه یک یا چند اسبه

معنی : واگن کوچک معانی دیگر : کالسکه ی چهارچرخه، واگونت، گردونه چهار چرخه یک یا چند اسبه

wagonette

<hr> معنی : چاپلوسی، نوعی گنجشک <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دم جنبانک (پرنده ی تیره ی motacillidae)، چاپلوسی کردن، دم تکان دادن

معنی : چاپلوسی، نوعی گنجشک معانی دیگر : (جانورشناسی) دم جنبانک (پرنده ی تیره ی motacillidae)، چاپلوسی کردن، دم تکان دادن

wagtail

<hr> معنی : بچه سر راهی، مال بی صاحب، بچه بی صاحب، مال متروکه، ادمدربدر <hr> معانی دیگر : (به ویژه کودک) بی خانمان، دربدر، یتیم و سرگردان، لقطه، (هر چیزی که شخص پیدا می کند وظاهرا صاحب ندارد) یافته، باد آورده، (گاو و گوسفند و سگ و غیره) سرگردان (وظاهرا بی صاحب)، رجوع شود به: waft، (حقوق) مال یافته شده که کسی ادعایی برآن ندارد، مال بی صاحب در دریا

معنی : بچه سر راهی، مال بی صاحب، بچه بی صاحب، مال متروکه، ادمدربدر معانی دیگر : (به ویژه کودک) بی خانمان، دربدر، یتیم و سرگردان، لقطه، (هر چیزی که شخص پیدا می کند وظاهرا صاحب ندارد) یافته، باد آورده، (گاو و گوسفند و سگ و غیره) سرگردان (وظاهرا بی صاحب)، رجوع شود به: waft، (حقوق) مال یافته شده که کسی 

waif

<hr> معنی : ناله، ضجه، ماتم گرفتن، شیون کردن، ناله کردن <hr> معانی دیگر : ندبه کردن، موییدن، زنجیدن، ناله و زاری کردن، زاریدن، چاویدن، صدای غم انگیز ایجاد کردن، (قدیمی) سوگواری کردن، عزاگرفتن، صدای ناله و زاری، (امریکا- موسیقی جاز) با حرارت و هیجان نواختن، فغان

معنی : ناله، ضجه، ماتم گرفتن، شیون کردن، ناله کردن معانی دیگر : ندبه کردن، موییدن، زنجیدن، ناله و زاری کردن، زاریدن، چاویدن، صدای غم انگیز ایجاد کردن، (قدیمی) سوگواری کردن، عزاگرفتن، صدای ناله و زاری، (امریکا- موسیقی جاز) با حرارت و هیجان نواختن، فغان

wail

<hr> معنی : ماتمزده، تاثر امیز <hr> معانی دیگر : محزون، سوگوار، غمزده

معنی : ماتمزده، تاثر امیز معانی دیگر : محزون، سوگوار، غمزده

wailful

<hr> معنی : دب اکبر، واگن، گاری، ارابه سنگین و بزرگ <hr> معانی دیگر : (قدیمی - شاعرانه) گاری، کالسکه، ارابه

معنی : دب اکبر، واگن، گاری، ارابه سنگین و بزرگ معانی دیگر : (قدیمی - شاعرانه) گاری، کالسکه، ارابه

wain

<hr> معنی : با چوب پوشانیدن، تختهجهت پوشش دیوار <hr> معانی دیگر : (دیوار به ویژه بخش تحتانی دیوار را) روکش کردن، پوشاندن، (روکش چوبی دیوار اتاق و راهرو و غیره به ویژه بخش پایین دیوار) روکش چوبی، ازاره پوش، هزاره پوش، تخته پوش، (روکش سنگی یا آجر کاشی دیوار) روکش دیوار، دیوارپوش، با چوب دیوار را پوشانیدن

معنی : با چوب پوشانیدن، تختهجهت پوشش دیوار معانی دیگر : (دیوار به ویژه بخش تحتانی دیوار را) روکش کردن، پوشاندن، (روکش چوبی دیوار اتاق و راهرو و غیره به ویژه بخش پایین دیوار) روکش چوبی، ازاره پوش، هزاره پوش، تخته پوش، (روکش سنگی یا آجر کاشی دیوار) روکش دیوار، دیوارپوش، با چوب دیوار را پوشانیدن

wainscot

<hr> معنی : میان، کمربند، دور کمر، کمر لباس، میان تنه <hr> معانی دیگر : (بخشی از بدن که میان دنده ها و لگن خاصره قرار دارد) کمر، گردگاه، بخش میانی (به ویژه اگر طرفین آن از وسط آن عریض تر باشند)، میانگاه، (جامه) کمر، رجوع شود به: waistline، اندازه ی کمر، (پیراهن زنانه) سینه، بالاتنه، (قدیمی) رجوع شود به: blouse، (به ویژه هواپیمای بمب افکن) میانگاه بدنه، کمر هواپیما، (کشتی) میانه ی ناو، کمرکش ناو

معنی : میان، کمربند، دور کمر، کمر لباس، میان تنه معانی دیگر : (بخشی از بدن که میان دنده ها و لگن خاصره قرار دارد) کمر، گردگاه، بخش میانی (به ویژه اگر طرفین آن از وسط آن عریض تر باشند)، میانگاه، (جامه) کمر، رجوع شود به: waistline، اندازه ی کمر، (پیراهن زنانه) سینه، بالاتنه، (قدیمی) رجوع شود به: blous

waist

<hr> معنی : جلیقه، نیم تنه یا ژیلت، لباس زیر شبیه جلیقه <hr> معانی دیگر : (انگلیس ) جلیقه (امریکا: vest)، جلیقه

معنی : جلیقه، نیم تنه یا ژیلت، لباس زیر شبیه جلیقه معانی دیگر : (انگلیس ) جلیقه (امریکا: vest)، جلیقه

waistcoat

<hr> معنی : میان، کمر <hr> معانی دیگر : کمر گاه (میان دنده ها و کفل)، (جامه ی زنانه ) کمر، میان گاه، بخش باریک میان جامه، (زنانه) محل تلاقی دامن و بالا تنه ی پیراهن، کمربند

معنی : میان، کمر معانی دیگر : کمر گاه (میان دنده ها و کفل)، (جامه ی زنانه ) کمر، میان گاه، بخش باریک میان جامه، (زنانه) محل تلاقی دامن و بالا تنه ی پیراهن، کمربند

waistline

<hr> معنی : منتظر شدن، انتظار کشیدن، پیشخدمتی کردن، صبر کردن، چشم براه بودن <hr> معانی دیگر : منتظر شدن یا بودن، گوش به در بودن، شکیبیدن، چشم به راه بودن، بیوسیدن، آماده بودن، در انتظار بودن، مهیا بودن، (به عنوان پیشخدمت رستوران و غیره) خدمت کردن، میزبانی کردن، میزداری کردن، رسما به ملاقات رفتن، به دیدار رفتن، انتظار، معطلی، چشم به راهی، گوش به دری، پرمو، پژمر، مدت انتظار یا معطلی، (مهجور) مشایعت کردن، همراهی کردن، (مهجور) پیامد (چیزی) بودن، به بار آوردن، (انگلیس) عضو دسته ی خوانندگان یا نوازندگان (که در ایام کریسمس در خیابان ها به راه می افتند)، (مهجور) دیده بان، معطل شدن

معنی : منتظر شدن، انتظار کشیدن، پیشخدمتی کردن، صبر کردن، چشم براه بودن معانی دیگر : منتظر شدن یا بودن، گوش به در بودن، شکیبیدن، چشم به راه بودن، بیوسیدن، آماده بودن، در انتظار بودن، مهیا بودن، (به عنوان پیشخدمت رستوران و غیره) خدمت کردن، میزبانی کردن، میزداری کردن، رسما به ملاقات رفتن، به دیدار رفتن

wait

wait for

<hr> معنی : پیشخدمتی کردن <hr> معانی دیگر : (امریکا) 1- انتظار کسی یا چیزی را کشیدن، به امید کسی یا چیزی بودن 2- (سر میز رستوران و غیره) پیشخدمتی کردن 3- به دیدار(مافوق و غیره) رفتن 4- منتج شدن، ناشی شدن، upon wait پیشخدمتی کردن، خدمت رسیدن و خدمت کردن

معنی : پیشخدمتی کردن معانی دیگر : (امریکا) 1- انتظار کسی یا چیزی را کشیدن، به امید کسی یا چیزی بودن 2- (سر میز رستوران و غیره) پیشخدمتی کردن 3- به دیدار(مافوق و غیره) رفتن 4- منتج شدن، ناشی شدن، upon wait پیشخدمتی کردن، خدمت رسیدن و خدمت کردن

wait on

<hr> (به انتظار کسی یا چیزی ) بیدار ماندن، به بستر نرفتن

(به انتظار کسی یا چیزی ) بیدار ماندن، به بستر نرفتن

wait up

<hr> معنی : پیشخدمتی کردن <hr> معانی دیگر : on wait پیشخدمتی کردن، خدمت رسیدن و خدمت کردن

معنی : پیشخدمتی کردن معانی دیگر : on wait پیشخدمتی کردن، خدمت رسیدن و خدمت کردن

wait upon

<hr> معنی : پیشخدمت، سینی <hr> معانی دیگر : (سر میز خوراک یا در رستوران) پیشخدمت، میزدار، گارسن، پیش گر، بستک، خدمتکار، منتظر، چشم به راه، بیوسنده

معنی : پیشخدمت، سینی معانی دیگر : (سر میز خوراک یا در رستوران) پیشخدمت، میزدار، گارسن، پیش گر، بستک، خدمتکار، منتظر، چشم به راه، بیوسنده

waiter

<hr> معنی : منتظر <hr> معانی دیگر : در انتظار، چشم به راه، بیوسنده، وابسته به انتظار، مستلزم انتظار، وابسته به پیشخدمتی یا میزداری، انتظار، چشم به راهی، مدت معطلی، دوران انتظار، (اتومبیل و غیره) توقف، چشم براه

معنی : منتظر معانی دیگر : در انتظار، چشم به راه، بیوسنده، وابسته به انتظار، مستلزم انتظار، وابسته به پیشخدمتی یا میزداری، انتظار، چشم به راهی، مدت معطلی، دوران انتظار، (اتومبیل و غیره) توقف، چشم براه

waiting

<hr> صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب

صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب

waiting game

<hr> معنی : اطاق انتظار، اتاق انتظار <hr> معانی دیگر : سالن انتظار

معنی : اطاق انتظار، اتاق انتظار معانی دیگر : سالن انتظار

waiting room

<hr> معنی : کلفت، پیشخدمت زن <hr> معانی دیگر : (رستوران وغیره - زن) پیشخدمت، ندیمه، کلفت kolfat

معنی : کلفت، پیشخدمت زن معانی دیگر : (رستوران وغیره - زن) پیشخدمت، ندیمه، کلفت kolfat

waitress

<hr> معنی : چشم پوشیدن از، از قانون مستثنی کردن <hr> معانی دیگر : صرفنظر کردن، از حق خود گذشتن، مستثنی کردن، بخشودن، معاف کردن، لغو کردن، اصرار نکردن، از فرصت استفاده نکردن، به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن

معنی : چشم پوشیدن از، از قانون مستثنی کردن معانی دیگر : صرفنظر کردن، از حق خود گذشتن، مستثنی کردن، بخشودن، معاف کردن، لغو کردن، اصرار نکردن، از فرصت استفاده نکردن، به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن

waive

<hr> معنی : چشم پوشی، لغو، ابطال، صرفنظر <hr> معانی دیگر : چشم پوشی (از حق خود و غیره)، اعراض، (حقوق - از قانون یا وظیفه و غیره) معاف کردن، مستثنی کردن

معنی : چشم پوشی، لغو، ابطال، صرفنظر معانی دیگر : چشم پوشی (از حق خود و غیره)، اعراض، (حقوق - از قانون یا وظیفه و غیره) معاف کردن، مستثنی کردن

واژه های حرف "w" - مترادف و متضاد