کلمه جو
صفحه اصلی

اخطل

فرهنگ فارسی

نام شاعری از عرب

لغت نامه دهخدا

اخطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) غیاث بن غوث بن الصلت بن الطارقه از بنی تغلب مکنی به ابی مالک و ملقب به ذی الصلیب . در سبب تلقب او به اخطل اختلاف است . گویند وی مردی را از قوم خود هجا گفت آن مرد ویرا گفت : یا غلام انک لأخطل ،ای سفیه . و معروف آنست که وی بسبب بذائت و سلاطت لسان به اخطل ملقب گردید. مولد اخطل در بادیه ٔ عراق ، برساحل فرات است و او با جریر و فرزدق معاصر بود و ایشان در شعر از یک طبقه باشند و اخطل در حیره مقیم بود و بین او و کعب بن جعیل که پیش از او شاعر تغلب بودمهاجات درگرفت و اخطل بر او غالب آمد و آنگاه وی مقدم شعرای تغلب شناخته شد و سبب تقرب او به بنی امیه آن بود که معاویه خواست تا انصار را هجو گوید پس فرزند خود را نزد کعب بن جعیل فرستاد تا او را بهجو ایشان برانگیزد و چون او مسلمان بود ابا کرد و گفت : ادلّک علی غلام منا نصرانی لایبالی أن یهجوهم و کأن ّ لسانه لسان ثور. قال و من هو قال الأخطل . پس معاویه او را بخواند و بفرمود انصار را هجا گوید گفت حق من بگذاری ؟ گفت آری . پس قصیده ای در هجو انصار بگفت . قوله :
و اذا نسیت ابن الخلیفة خلة
کالجحش بین حمارة و حمار
لعن الاله من الیهود عصابة
بالجزع بین صلیصل و صرار.
و چون خلافت به عبدالملک بن مروان رسید اخطل را مقرب داشت و اکرام کرد. عبدالملک در شعر بصیر بود و بشعر اخطل اعجاب داشت و از قول او بطرب میشد تا آنجا که ویرا شاعر بنی امیه نامید.او راست : 1 - دیوان الأخطل ، و این دیوان را اب آنطون صالحانی از روی نسخه ٔ دارالکتب پطرسبورگ که توسط رزق اﷲ حسون استنساخ شده بود منتشر ساخت در مطبعةالیسوعیین بیروت سال 1891م . و نیز اب مذکور دیوان ویرا ازروی نسخه ای که در بغداد بود با چاپ عکس انتشار داد.(بیروت سال 1909). و چاپ سنگی دیوان توسط دکتر غریفینی از روی نسخه ای که در یمن بود در بیروت بسال 1907م . و با تعلیقاتی چاپ شد. 2 - قصیدةالأخطل فی مدح بنی امیه و سبب انشاء قصیده آن است که اخطل شیفته ٔ خمر بود و بطلب آن نزد عبدالملک بن مروان شد خلیفه بر او خشمگین گردید و گفت : لولا حرمتک لفعلت بک و فعلت . و او از آنجا بیرون شد و نزد خماری رفت و باده نوشید و بازگشت و درین وقت قریحت او بهیجان آمده بود پس بر عبدالملک درآمد و او را بقصیده ای که مطلع آن چنین است مدح گفت :
خف القطین فراحوا منک و ابتکروا
و ازعجتهم نوی فی صرفها غیر.
قصیده ٔ مزبور با ترجمه ٔ لاتینیه بکوشش هوتسما در لیدن بسال 1878م . بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ):
کو خطیب و کو امیه کو حطیئة کو کمیت
اخطل و بشار برد آن شاعر اهل یمن .

منوچهری .


راویان شعر من در مدح او
سخره بر اعشی و اخطل کرده اند.

خاقانی .


مولد او بسال نوزده قمری و وفات بسال نود قمری بوده است . و رجوع به الموشح چ مصر ص 37، 50، 65،99، 115، 116، 124، 125، 130، 131، 132، 142، 148، 165، 166، 171، 227، 239، 240، 309، 380 و المرصع و الجماهر بیرونی ص 138 و روضات الجنات ص 520 و قاموس الاعلام و الشعر والشعراء ابن قتیبه چ 2 ص 189 و الأعلام زرکلی شود.

اخطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) ابن حمادبن نمربن تولب . شاعریست از عرب .


اخطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) ابن غالب . شاعریست از عرب .


اخطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) تغلبی . رجوع به اخطل غیاث بن غوث ... شود.


اخطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) ضَبعی . شاعریست از عرب .


اخطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) نام شاعری از عرب و اشعار او را ابوسعید سکری گرد کرده است . (ابن الندیم ). و او از شعرای مُوَلّدین است .


اخطل. [ اَ طَ ] ( ع ص ) نعت است از خَطَل. سخن تباه گوینده. مرد بسیارگو. || سست و سبک شنونده. || آنکه گوش او سست شده و آویخته باشداز گرما. سست گوش. ( تاج المصادر بیهقی ). آویخته گوش. ( زوزنی ). گاوگوش. درازگوش. ج ، خُطل. ( مهذب الاسماء ).

اخطل. [ اَ طَ ] ( اِخ ) نام شاعری از عرب و اشعار او را ابوسعید سکری گرد کرده است. ( ابن الندیم ). و او از شعرای مُوَلّدین است.

اخطل. [ اَ طَ ] ( اِخ ) ابن حمادبن نمربن تولب. شاعریست از عرب.

اخطل. [ اَ طَ ] ( اِخ ) ابن غالب. شاعریست از عرب.

اخطل. [ اَ طَ ] ( اِخ ) تغلبی. رجوع به اخطل غیاث بن غوث... شود.

اخطل. [ اَ طَ ] ( اِخ ) ضَبعی. شاعریست از عرب.

اخطل. [ اَ طَ ] ( اِخ ) غیاث بن غوث بن الصلت بن الطارقه از بنی تغلب مکنی به ابی مالک و ملقب به ذی الصلیب. در سبب تلقب او به اخطل اختلاف است. گویند وی مردی را از قوم خود هجا گفت آن مرد ویرا گفت : یا غلام انک لأخطل ،ای سفیه. و معروف آنست که وی بسبب بذائت و سلاطت لسان به اخطل ملقب گردید. مولد اخطل در بادیه عراق ، برساحل فرات است و او با جریر و فرزدق معاصر بود و ایشان در شعر از یک طبقه باشند و اخطل در حیره مقیم بود و بین او و کعب بن جعیل که پیش از او شاعر تغلب بودمهاجات درگرفت و اخطل بر او غالب آمد و آنگاه وی مقدم شعرای تغلب شناخته شد و سبب تقرب او به بنی امیه آن بود که معاویه خواست تا انصار را هجو گوید پس فرزند خود را نزد کعب بن جعیل فرستاد تا او را بهجو ایشان برانگیزد و چون او مسلمان بود ابا کرد و گفت : ادلّک علی غلام منا نصرانی لایبالی أن یهجوهم و کأن لسانه لسان ثور. قال و من هو قال الأخطل. پس معاویه او را بخواند و بفرمود انصار را هجا گوید گفت حق من بگذاری ؟ گفت آری. پس قصیده ای در هجو انصار بگفت. قوله :
و اذا نسیت ابن الخلیفة خلة
کالجحش بین حمارة و حمار
لعن الاله من الیهود عصابة
بالجزع بین صلیصل و صرار.
و چون خلافت به عبدالملک بن مروان رسید اخطل را مقرب داشت و اکرام کرد. عبدالملک در شعر بصیر بود و بشعر اخطل اعجاب داشت و از قول او بطرب میشد تا آنجا که ویرا شاعر بنی امیه نامید.او راست : 1 - دیوان الأخطل ، و این دیوان را اب آنطون صالحانی از روی نسخه دارالکتب پطرسبورگ که توسط رزق اﷲ حسون استنساخ شده بود منتشر ساخت در مطبعةالیسوعیین بیروت سال 1891م. و نیز اب مذکور دیوان ویرا ازروی نسخه ای که در بغداد بود با چاپ عکس انتشار داد.( بیروت سال 1909 ). و چاپ سنگی دیوان توسط دکتر غریفینی از روی نسخه ای که در یمن بود در بیروت بسال 1907م. و با تعلیقاتی چاپ شد. 2 - قصیدةالأخطل فی مدح بنی امیه و سبب انشاء قصیده آن است که اخطل شیفته خمر بود و بطلب آن نزد عبدالملک بن مروان شد خلیفه بر او خشمگین گردید و گفت : لولا حرمتک لفعلت بک و فعلت. و او از آنجا بیرون شد و نزد خماری رفت و باده نوشید و بازگشت و درین وقت قریحت او بهیجان آمده بود پس بر عبدالملک درآمد و او را بقصیده ای که مطلع آن چنین است مدح گفت :

اخطل . [ اَ طَ ] (ع ص ) نعت است از خَطَل . سخن تباه گوینده . مرد بسیارگو. || سست و سبک شنونده . || آنکه گوش او سست شده و آویخته باشداز گرما. سست گوش . (تاج المصادر بیهقی ). آویخته گوش . (زوزنی ). گاوگوش . درازگوش . ج ، خُطل . (مهذب الاسماء).


اخطل .[ اَ طَ ] (اِخ ) نصرانی ملقب به دَوبَل . شاعریست .


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اخطل شاعر نامدار عصر اموی هم ردیف جریر و فرزدق بود که به سبب درازی زبان و هجوگویی، به فحش گوی و پرگوی لقب گرفته است. وی به درخواست یزید بن معاویه، انصار را هجو می گفت و بر مرگ یزید نیز مرثیه سرود. وی از نصرانیان مونوفیزی (معتقد به طبیعت واحد مسیح) بود و به خدمت حکام اموی درآمد و همانند دیگر افراد قبیله خود به یاری امویان برخاست و آنان را مدح گفت. شعر او را شاید بتوان نخستین گونه شعر سیاسی در ادب اسلامی دانست.
ابومالک غیاث بن غوث بن صلت تغلبی بن طارق از قبیله نیرومندی بود که خود از عربستان مرکزی بیرون آمده، در نواحی بسیار آباد بین النهرین ساکن شده بودند و به دین نصرانی (مسیحی) گرویده بودند و حتی اسقفی داشتند که همان (جرجیس) نویسنده معروف سریانی بود. اخطل به یک احتمال در رصافه و به احتمال قوی تر در حیره در سال۱۲هجری متولد شد. مادرش لیلا از قبیله مسیحی ایاد بود. اخطل در کودکی مادرش را از دست داده بود و پدرش زنی دیگر را اختیار کرده بود که با اخطل رفتاری ناخوشایند داشت. همین بی مهری نامادری و رنج های کودک نابغه باعث ظهور نخستین بارقه های نبوغ و شاعری در هجای آن زن گردید و وی نخستین ابیات هجوآمیز خود را در خطاب به همسر پدرش خواند. روایاتی دیگر نشان داد آن چه که نخستین بار سبب شهرت وی شد، اشعار هجوآمیزی بود که درباره ی شاعر هم قبیله اش کعب بن جعیل سرود. کعب که شاعر بنی تعلب بود منزلتی درخور در میان قبیله اش داشت. گفته شده که روزی وارد مجلسی شد که بنی مالک که تیره ای از تغلب که اخطل از آنان بود، در آن جا حضور داشتند و آنها برایش خیمه ای برپا کردند و هدایایی به وی پیشکش کردند؛ اما اخطل که در آن هنگام کودکی بیش نبود با او به گستاخی و بی حرمتی رفتار کرد و کعب برآشفت و او را کودکی بی خرد خواند و اخطل ابیاتی گزنده و استوار در هجای او سرود. این امر حیرت همگان را برانگیخت و از آن پس نام وی در میان قبیله بر سر زبان ها افتاد.
مسائل اخلاقی اخطل
اخطل دو بار ازدواج کرد همسر اولش عبله را بعد از مدتی طلاق داد و زنی دیگر را که مطلقه بود، به همسری برگزید؛ اما گویا زن دوم نیز باعث خوشبختی او نشد و او را نیز طلاق داد. خصوصیات اخلاقی اخطل چندان زیبنده نبود. هم با زنان آوازه خوان رفت و آمد می کرد و هم شراب را به حد افراط دوست می داشت و آن را مانند دیگر شاعران که همه هم مسیحی نبودند، مایه الهام می دانست. شاید همین نکته معنای ظریف گویی هایی باشد که وی در پاسخ خلفائی که به اسلام می خواندشان ادا می کرد. وی تقریبا همیشه پاسخ می داد که نه می تواند از شراب چشم بپوشد و نه روزهماه رمضان را تحمل کند. این پاسخ یا از سر عشق شدید او به باده بود و یا از سر زیرکی (تا بدین ترتیب از موضوع های خطرناکتر گریخته باشد).
گرایشات دینی اخطل
در مورد آئین اخطل گفته شده که مسیحی بود؛ اما شعر او نیز مانند زندگی زناشویی اش نشانی از این اعتقاد ندارد. مع ذلک در قصائد او اشاراتی به سرجیس قدیس فطیر متبرک صلیب و کاهنان مسیحی شده است و قسم هایی که یاد می کند از نوع قسم های نصرانی است. با این همه اگرچه اخطل از مسیحیت جز اطلاعی سطحی نداشت و قوانین آن را آشکارا نقض می کرد باز هم آن مذهب را عزیز می دانست؛ اما آن غرور جسارت آمیز بدوی که اخطل بدان مجهز شده و به دربار دمشق گام می نهاد و در سایه آن از پذیرفتن اسلام سر باز می زد و با بی حرمتی از آیین های آن سخن می گفت نشانی از تعلق آن به نصرانیت نداشت، بلکه تعلق او به دینمسیح بیشتر و از رفتار او سرسپردگی حقارت آمیزش جلوه می کرد که او نسبت به مرکز مسیحی از خود نشان می داد. حال آن که این مرکز از سرزنش یا تنبیه او ولو به ضرب چوب خودداری نمی کرد.
القاب اخطل
...


کلمات دیگر: